ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

میان برگ

داریم غذا میخوریم غذای دهانت رو قورت میدی و میگی: 

مامان من با دهن پر حرف نمیزنم. آدم نباید وقتی دهنش پره حرف بزنه 

 میگم: 

آفرین دختر گلم 

 با چهره براق شده و خیلی سریع و با عجله میگی: چی مامان چی گفتی ها؟ 

 .

ای وروجک میخواستی مچ منو موقع حرف زدن با دهن پر بگیری؟ 

 

 

زیاد با خودت آواز میخونی 

آوازای ساختگی گاهی وسطشون به مداحی هم میزنی و حسین حسین راه میندازی  

 

 

دیروز بعد از ظهر بهت گفتم مامانی یه کم اگه ساکت باشی مامان یه کوچولو میخوابم و بعد بیدار میشم با هم میریم ددر 

سریع یه جیغ تو صورتم کشیدی با این ترجمه که اگه میتونی با این وضع سکوت من بخواب 

 

چند شب پیش سه تایی بیرون بودیم. گفتی که بستنی میخوای. جلوی یه سوپری نگه داشتیم و بابامهدی بهت پول داد و گفت خودت برو بگیر. پرسیدی چند تا بگیرم. بابا گفت دوتا واسه خودت و مامان من نمیخورم. از ماشین پیادت کردم و خودت رفتی تو مغازه. آخر شب بودش و خلوت بود به آقائه گفتی سه تا بستنی میخوام(بابا دوستیت منو کشته) و اونم گفت چجوری باشه بردیش جلوی یخچال و نوع مورد علاقه ات رو گفتی و بعد هم بقیه پول رو گرفتی و اومدی  

و ما مشعوف از مستقل شدنت  

 

یکی از دوستان گفته بود که پسرش شبا با لالاییهای شبکه پویا میخوابه. به خودم گفتم بزار امتحان کنم ببینم ثنا رو هم میشه اینجوری خوابوند(الحق الگوی خواب فعلیت عالیه یعنی بدون اذیت میخوابی ولی خب گفتم این روش رو هم امتحان کنم به جای اینکه خودم لالایی بخونم)  

یه بالش جلوی تلویزیون گذاشتم و خودم رفتم که مسواک بزنم. وقتی برگشتم دیدم مثل ابر بهاری داری اشک میریزی و با هق هق صحبت میکنی و میگی این پسره مامانش کجاست چرا پیداش نمیکنه 

نگاه کردم دیدم کلیپ یه بچه کارتونیه که سوار یه قطاره و آروم آروم میره تو آسمونا و....  

زود خاموش کردم و یه کم عصبانی که چرا لالایی اینقدر غمگین پخش میکنن بعد به خودم گفتم خب همه لالاییهای ایرانی غمگینه  

انگار زن ایرانی از دیرباز عادت کرده رنج روزش رو آخر شب در قالب لالایی واسه بچه اش تعریف کنه و خودشو سبک کنه 

پایان سی و سه ماهگی ثنای HI TECH

 پست با چندین روز تاخیر داره ثبت میشه از این بابت شرمنده 

و چرا ثنای HI TECH؟ 

دلیلش اینه که کمی تا قسمتی به ویندوز مسلط شده همچین باحال میگه برم تو مای کامپیوتر که غش میکنم واسش. (راست کلیک میکنم- اپن- چپ کلیک) 

البته و صد البته با موس انگشتی لب تاپا نه با موس PC  

روی موبایل من هم که به طور کامل تسلط داره یه کم اذیت میکنه ولی خب به یاد گرفتنش میارزه

 

 

یه تیکه کلام پیدا کرده

هی میگه: 

سلام بچه ها 

 

یه کم خانمتر شده وقتی بعد از ظهرها بهش میگم میخوام بخوابم اجازه میده که استراحت کنم و کمی بعدش هم خودش از بازی خسته میشه میاد پیشم دراز میکشه و میخوابه ولی خب اولویت بیدار شدن با اونه یعنی هر وقت از خواب پاشه مامان رو مجبور میکنه که بلندشه اونم با این الفاظ: 

بسته  

زیاد خوابیدی 

پاشو 

 

خیلی به مدرسه رفتن علاقه داره خیلییییییییییییییییی آرزو داره که بره مدرسه 

 

یه شب که داشتم میخوابوندمش نگاهش به سقف بود گفت اون چیه؟ نور مهتاب بود که افتاده بود روی سقف گفتم مهتابه 

یه کم گذشت سرش رو کرد زیر پتو و گفت از مهتاب میترسم 

تا حالا اینجوری نشده بود 

واقعا میترسید پاشدم یه کم پرده رو جابه جا کردم تا نور محو شد و از زیر پتو دراومد 

 

این چند روز  هم قسمت شد یه سر به دریا بزنیم. نمیتونم بگم چقدر عاشق دریاست. عکساش میره واسه پست ماه بعد 

 

اما عکسای این ماه 

  

 

  ادامه مطلب ...