دیشب نمیخوابید همه ذخیره های قصه هام رو هم ریختم روی دایره باز نخوابید دیگه ناراحت شدم از دستش میخواستم از اتاقش بیام بیرون یه کم بغض تصنعی کرده و
میگه: میخوام برم یه خونه دیگه، بچه یه خانم مهربون دیگه بشم
میگم: کی حاضره قبول کنه مامان تو بشه؟
میگه: یه خانم خیلی مهربون
میگم: از کجا میخوای پیداش کنی
میگه: میرم از تو خیابون پیداش میکنم
پایان سه سال و هفت ماهگی دخترک مصادف شد با بیماری سه نفریمان که ارمغان ثنا خانم از مهد میباشد و البته بسی مسرور از اینکه توانسته آنقدر مامان بابایش رو ببوسد که آنها را هم به جرگه بیماران عزیز سهل العلاج بپیونداند. فعلا که بابای مهربان پرستار صبح هایش است و مامان خسته همبازی بعداز ظهرهایش تا ببینیم حق تعالی کی شفای کامل نصیبمان مینماید.
داخل پرانتز: دیروز با بنده کمی بحثش شده میگوید میخواهم بروم دختر یک خانم دیگر شوم.