ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

مادر خیابانی

دیشب نمیخوابید همه ذخیره های قصه هام رو هم ریختم روی دایره باز نخوابید دیگه ناراحت شدم از دستش میخواستم از اتاقش بیام بیرون یه کم بغض تصنعی کرده و

 

میگه: میخوام برم یه خونه دیگه، بچه یه خانم مهربون دیگه بشم 

 

میگم: کی حاضره قبول کنه مامان تو بشه؟  

 

میگه: یه خانم خیلی مهربون 

 

میگم: از کجا میخوای پیداش کنی 

 

میگه: میرم از تو خیابون پیداش میکنم 

سه سال و هفت ماه

پایان سه سال و هفت ماهگی دخترک مصادف شد با بیماری سه نفریمان که ارمغان ثنا خانم از مهد میباشد و البته بسی مسرور از اینکه توانسته آنقدر مامان بابایش رو ببوسد که آنها را هم به جرگه بیماران عزیز سهل العلاج بپیونداند. فعلا که بابای مهربان پرستار صبح هایش است و مامان خسته همبازی بعداز ظهرهایش تا ببینیم حق تعالی کی شفای کامل نصیبمان مینماید. 

 

داخل پرانتز: دیروز با بنده کمی بحثش شده میگوید میخواهم بروم دختر یک خانم دیگر شوم.