ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

خیلی ترسناکه

چه حسی بهتون دست میده اگه بیاین بالا سر دختر سه سال و نیمتون و ببینید که داره بازی آنلاین میکنه بعد برگرده طرف شما و با جدیت تمام بگه: 

مامان تو سرتو برگردون اونور خیلی ترسناکه ممکنه بترسی ؟!

16+

برعکس بودن زیاد در کار و بارمان پیداست 

زیاد پیش میاید که در زمینه هایی مثبت یا منفی به این نتیجه برسیم که: ای وای برعکس ما 

زیاد شنیده ایم از مادران که گلایه دارند از فعالیت بیش از اندازه کلیه و روده کودکان نوپایشان به خصوص در مهمانیها و مسافرتها و ...... 

برعکس ما 

ما مدام باید با این تنبل خانوممان کلنجار برویم و یادآوری کنیم که وقت ج ی ش است و یا اینکه وعده اسمشو نبر امروز رو انجام نداده 

مکافات تا جایی پیش رفته که با هماهنگی مسئولین مهد تشویقها و جایزه برای این امر خطیر و پرزحمت برای ایشان در نظر میگیریم و گاهی...... 

گاهی از ابزار قدیمی چشم غره و ابراز ناراحتی می استفاده ایم 

صبح پنج شنبه گذشته 

سر ظهر است و ناگهان یادم آمد که دخترک از صبح به خلا تشریف نبرده اند: 

ثنا زود برو دستشویی ببینم تو ش و ر ت ت یه قطره جیش باشه عصبانی میشم 

دخترک با ناز خاص خودش:  

نه ....... مامااااااااااااااااان. روزای تعطیل عصبانی نشو بقیه روزا عصبانی شو 

 

16+

برعکس بودن زیاد در کار و بارمان پیداست 

زیاد پیش میاید که در زمینه هایی مثبت یا منفی به این نتیجه برسیم که: ای وای برعکس ما 

زیاد شنیده ایم از مادران که گلایه دارند از فعالیت بیش از اندازه کلیه و روده کودکان نوپایشان به خصوص در مهمانیها و مسافرتها و ...... 

برعکس ما 

ما مدام باید با این تنبل خانوممان کلنجار برویم و یادآوری کنیم که وقت ج ی ش است و یا اینکه وعده اسمشو نبر امروز رو انجام نداده 

مکافات تا جایی پیش رفته که با هماهنگی مسئولین مهد تشویقها و جایزه برای این امر خطیر و پرزحمت برای ایشان در نظر میگیریم و گاهی...... 

گاهی از ابزار قدیمی چشم غره و ابراز ناراحتی می استفاده ایم 

صبح پنج شنبه گذشته 

سر ظهر است و ناگهان یادم آمد که دخترک از صبح به خلا تشریف نبرده اند: 

ثنا زود برو دستشویی ببینم تو ش و ر ت ت یه قطره جیش باشه عصبانی میشم 

دخترک با ناز خاص خودش:  

نه ....... مامااااااااااااااااان. روزای تعطیل عصبانی نشو بقیه روزا عصبانی شو 

من:

فصل اول

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بستنی

به خاطر سرمای هوا و بیماریهای پی در پی تو محرومیت شدید بستنی به سر میبره. دیروز ظاهرا تو مهدشون حرف از بستنی بوده خانم مربیشون گفته که ماماناتون تو خونه هم میتونن با شیر بستنی درست کنن. این"شیر" واسش ملکه شده بود و از وقتی اومد اول پرسید شیر داریم و وقتی جواب مثبت شنید گفت که بیا بستنی درست کنیم (انگار که فقط شیر لازم داره)

 

میگم: بقیه وسایل رو که نداریم ببین تو کتاب نوشته پودر ثعلب لازمه ما که نداریمش 

 

میگه:عیبی نداره حالا بیا درست کن (یعنی با یه لحنی که دیگه نتونستم مقاومت کنم) 

 

میگم: باشه. در حال آماده سازی شکر و وانیل و گلاب و زعفران و .... ای وای ثنا تخم مرغ فقط یدونه داریم اینجا نوشته سه تا(امیدوار بودم با این حرف دیگه کوتاه بیاد) 

 

میگه: حالا عیبی نداره بیا با همون یدونه درست کن

 

 

دیگه مجبور شدیم کلا همه مواد رو یک سوم کنیم و یه ظرف کوچولو بستنی درست کردیم که هی خوشمزه هم شده بود جاتون خالی با آب هویج زدیم به بدن اما واقعا موندم چی بگم به همچین مربی نازنینی که اینجوری بچه رو بلای وقت مامانش میکنه  

 

پاورقی: خیلی از لوازم شیرینی پزی که تو خونه دارم مال زمانیه که تازه ازدواج کرده بودیم یعنی حدود یازده سال قبل. اون موقع به ذوق تازه عروس بودن زیاد از این کارا میکردم اما دیگه که کم کم زندگی روی روال تکراریش افتاد و نوار قلبش صاف بود با بوق ممتد کمتر از این هنرها از خودم در میکردم تا اینکه..... تا اینکه یه موجود کوچولو دوباره این نوار رو از صافی درآورد. 

اینروزا زیاد پیش میاد که دو نفری تو آشپزخونه همزن به دست مشغول تدارک اسباب پذیرایی شب نشینی سه نفرمون هستیم. 

و مثل همیشه 

الهی هر نفس شکر