یه کیسه گوشه اتاقش هست که یه سری از اسباب بازیها داخلشه و زیپش معمولا بسته است، خیلی وقتها هم اسباب بازیها کف اتاق ولوئه و کیسه یه طرف دیگه افتاده
یه روز از سر کار که رفتم و طبق روزهای دیگه همسر آماده رفتن بود با ناراحتی گفت تا برم دستشویی و برگردم ثناخانم رفته خونه همسایه- بدون اجازه
شدم این شکلی (!)
ثنا که بدون اجازه جایی نمیره اونم اینموقع روز. امکان نداشت
گفت پس کجاست همه جا رو گشتم و صداش کردم
گفتم ببین هم دنپاییهاش تو جاکفشیه هم کفشهاش با چی رفته یعنی
خلاصه یه کم دیگه سرسری گشتیم و نهایتا همسر تا دو طبقه پایینتر هم رفت در زد(خوشبختانه در آپارتمان دخترزاها در کنار هم تجمع داریم) و مطمئن شد که اونجا هم نیست و برگشت دوباره با هم مشغول گشتن شدیم و با هم بلند صداش میکردیم
داخل کمد، توی حموم، زیر تخت، کنجهایی که معمولا مخفی میشه تو قائم باشک، فاصله بین یخچال و دیوار، روی تراس و.....
دیگه به مرز پانورامایی رسیده بودم و مرتب به این فکر میکردم که اون موجود خیالی از کجا ممکنه اومده باشه و گل منو با خودش برده باشه که دوباره همسر رفت راه پله ها رو زیر و رو کنه که دیگه اشکهای من با طپش قلب لعنتیم قصد نزول فرمودند
تو همین حال داخل اتاقش رو دیدم که همون کیسه معروف که آرام و عمودی سر جای خودش ساکن بود داره تکون میخوره و بعد یه موجود از زیرش در اومد اونم با این جمله که:
همه جا رو گشتید این جا رو نمیتونستید بگردید من این زیر بودم
شرمنده ام مابقی ماجرا و واکنش همسر به هیچ وجه قابل شرح و تعریف نیست