ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

نمیدونم از چی بنویسم

ثنا هر روز داره بزرگتر میشه و انتظارش واسه به دنیا اومدن خواهرش کشته ما رو

تا حد زیادی  هوامو داره و کمتر اذیت میکنه. کلی هم نقشه کشیده که بعد بدنیا اومدن خواهرش چه بازیهایی باهاش بکنه و کجاها ببردش ولی خب اینم میگه که باید به من که بزرگترشم احترام بزاره و بدون اجازه من به اسباب بازیها دست نزنه

دو ماه گذشته رو دیگه سر کار نرفتم و خونه بودم. تابستون خوبی بود در کل. به میزان لازم استراحت کردم. ماه رمضون خوبی هم داشتیم در معیت خانواده علی کوچولو که الان دیگه مردی شده واسه خودش

دیگه اینکه حسنای ما چهار روز دیگه احتمالا مهمون خونمون بشه و امیدوارم که قدمش واسمون پرخیر باشه


عکسای ماههای گذشته بیشترش از موبایله و البته کفیتهای خوبی نداره اما خب واسه ثبت یادگاری میرزه

  ادامه مطلب ...