ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا تو ماه شانزدهم بیشتر حرف میزد

حسنا فقط چند تا کلمه رو میگه

با یعنی باز کن(عموما ظرفای دربسته و اسباب بازیها)

بابا

مامان

آب

کنتو(کنترل)

الو

ددر

دایی

به چایی هم میگه دایی

اینا کلماتیه که ادا میکنه

اما تو درک مطلب همه چی رو متوجه میشه و انجام میده مثلا اسم اکثر وسایل خونه و افراد رو میدونه و وقتی بهش میگیم برو فلان چیز رو بیار میره میاره

خیلی خوردنیه

خوب خودشو تو دل بابا و آجیش جا کرده

دوست داره با آجی بازی کنه ولی ثنا خیلی حوصله بازی کردن باهاش رو نداره و بیشتر ترجیح میده کارتون ببینه یا با دوستش عسل بازی کنه

وقتایی که ثنا وسایل نقاشیش رو میاره نقاشی بکشه حسنا میدوئه میره جهت به هم ریختنشون همت میکنه

عشقش اینه که مدادا رو از جامدادی درآره و دوباره بزاره توش

ولی تو یه مقایسه سرانگشتی نسبت به محمدحسین(پسرخاله) و علی کوچولو(پسرعمه) آرومتره و بهتر میتونه خودشو سرگرم کنه

یه کم فقط قلدر تشریف داره هر چی دست هر بچه ای ببینه جیغ میزنه و تصاحبش میکنه بخصوص دست این ثنای طفلی من اینه که بعضی وقتا صدای دوتاشون بلنده

حسنا هم مثل ثنا عاشق حمومه و دیشب که فهمید منو ثنا رفتیم حموم و اونو نبردیم واقعا تو چهره اش غصه نشست که بهش گفتم ناراحت نباش مامانی فردا میبرمت یعنی واقعا این جمله ها رو متوجه میشه ها

تا زنگ آیفون به صدا در میاد با اشتیاق زایدالوصفی داد میزنه بابا بعدش میره دم در منتظر وایمیسه

روزی صدبار طلب آب میکنه حالا نمیدونم واقعا تشنشه یا نه

ثنا هم که تو پیش دبستانی مشغوله و همش هم اعتراض میکنه چرا به جز بازی کار دیگه ای تو مدرسه نمیکنیم

سیستم مدرسشون همینه تو مقطع پیش خیلی به بچه ها معتقدن نباید فشار بیاد

در کل مدرسه رو دوست داره ولی صبحها واسه از خواب پاشدن گاهی اذیت میکنه و حتی میگه تو برو من نمیام!

در کل خواهرا در حالا حاضر روشنی کلبه ما هستن به طرز شدید

الهی هر نفس شکر