ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

داری به صفحات تاریخ میپیوندی عسیسم

 دخترا به همراه پدرجانشان اومدن دنبالم که بریم خونه حسنا  از ماشین میپره بیرون و میاد تو دانشکده دنبال مامی. دانشجوها تازه از آزمایشگاه رفتند و دارم وسایلم رو جمع میکنم که میاد تو  اتاقم و با تعجب میپرسه این چیه مامان؟

من: کامپیوتره دیگه عزیزم تا حالا ندیدی؟

حسنا: نه

من: همون لپ تاپه

حسنا: لپ تاپ نیسسسسسسسسسسست که. این چیه؟!!!!!

من: مامان جون همون کارای لپ تاپ رو میکنه

قانع که نشد

ولی من قانع شدم که دیگه داری به صفحات تاریخ متصل میشی کامی جون