دیروز عصر از خواب که پاشدیم شال و کلاه کردیم و با هم رفتیم ددر
یه کوچولو باد پاییزی به صورتت میخورد و تو خیلی خوشت میومد و میخندیدی
دوست داشتی بیشتر مسیر رو راه بیای
رفتیم تو یه فروشگاه لوازم صوتی کار داشتم، خیلی اونجا بزرگ بود و هی پشت وسایلا گم میشدی و بعد زحمت میکشیدی منو پیدا میکردی و غش غش میخندیدی
قسمت باحال قضیه آخرش بود که سوار تاکسی شدیم برگردیم پول رو از کیفم درآوردم از دستم گرفتی بعد بهت گفتم بده به آقا تو هم دادی و اولین کرایه تاکسی حساب کردنت رو تا خونه جشن گرفتی
چون تا مقصد داد میزدی آقا آقا آقا ............