ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

بلبل مامان و بابا

این روزا ثنای ما تمام سعیش رو داره میکنه که حرف زدن رو کامل یاد بگیره. خوب به چیزایی که ما میگیم دقت میکنه و بعد تکرار میکنه. از یاد گرفتن اسم اشیا گذشته و داره ضمایر فعلی رو تمیرین میکنه 

 

باباجون ثنا(بابای بابا): ثنا بیا یه بوس بهم بده برات بستنی میخرم 

بابای ثنا: نه سرما خورده نباید بستی بخوره 

ثنا: شربت خوردم  

  

 

ثنا: مامان آب بده 

ثنا بعد از خوردن آب: خوردم من 

 

بابای ثنا در حال خوردن آب  

ثنا با نیشخند: مامان بابا خورد 

 

ثنا با نازنین زهرا(www.zahravaparsa.blogsky.com) در حال بازی. زهرا میره قایم میشه 

ثنا با ناراحتی: زهلا نیستی   

آقا محمدپارسا داداشی زهرا  

 

 

هر زنگی که به صدا در میاد از تلفن و آیفون و موبایل  

ثنا: مامان کیه؟ 

 

هر شی ناشناخته ای رو دستش میگیره و میاره میگه  

مامان چیه: 

 

شب هنگام است و وقت لالا 

ثنا: بابا بییم اوخابیم (بابا بریم بخوابیم)  

 

لالا لالا نخواب دنیا خسیسه، واسه هر کسی خوب نمینویسه، یکی لبهاش همیشه غرق خنده اس، یکی چشماش تو خوابم خیسه خیسه ( اینو مامان وقتی داره مینویسه که ترکیه یه زلزله بد اومده و مامان حسابی دپرسم)

 

 

ثنا و علی تو حرم خانم معصومه سلام الله علیها 

 

 

 

بابا بدو ددر تموم میشه ها 

 

توجه توجه: 

این که میبینید عروس نیست، مدل هم نیست. یک عدد ثنا میباشد که بهمراه مامانش و شیدا(دخمل همسایه) به آرایشگاه رفته تا موهای چمن در قیچی اش مرتب شود 

اولین آرایشگاه رفتنت مبارک دخترم 

مرسی که اذیت نکردی و به جای گریه فقط خندیدی وقتی تکه های مو میومد روی صورتت و قلقلکت میداد 

  

 

 

 

 

ببینید بعد از کوتاه کردن موهام چه شکلی شدم