دیروز اولین جلسه باشگاه بودش
ثنا رو با خودم بردم
باشگاه همینجا تو محل کار خودمون هست و بعد از تموم شدن کارم بود که بابائی ثنا رو آورد پیشم و خودش رفت و منو ثنا با هم رفتیم سالن، فکر میکردم ایروبیک باشه ولی مثل اینکه این ترم آمادگی جسمانی تشکیل دادن ولی خب تمریناش خیلی فرق نمیکرد فقط یه سری اعمال شاقه که قبلا تو ایروبیک انجام میدادیم رو اینجا نداشت
و اما ثنا در باشگاه:
اولاش حسابی دور سالن راه میرفت و با دختر یکی از همکارا دوست شده بود و سرگرم بود، یه لحظه دیدم خانم مربی که روبروی ما بود میخنده، پشت سرم رو نگاه کردم.... ثنا داشت همه حرکتای ما رو انجام میداد
آخراش دیگه یه کوچولو حوصله اش سر رفت ولی در کل خوشش اومده بود و میگفت بازم فردا بیایم. امیدوارم هر جلسه همینطوری همکاری کنه
ورزش کردن عالیه، حس خیلی خوبی بهم میده، دیروز تا آخر شب پرانرژی و سرحال بودم حتی بعداز ظهر هم دلم نخواست بخوابم ولی ثنا که از ورزش زیادی خسته شده بود خوابید و خوابید تا صدای دونگ یی و شنید و بیدار شد
راستی ثنا اسم دوست خیالیش رو بهم گفت
اسمش پارمیسه