سه تایی مشغول سر رفتن حوصلمون بودیم!
قرار شد هر کی آرزوهاشو بگه
اول من گفتم:
آرزو دارم الان سوار یه کشتی بودم که با سرعت تو دریا میرفت و یه کم هوای سرد به صورتم میخورد... یعنی قشنگ رفته بودم تو حسش که ثنا حسم رو خاک مالی کرد با گفتن:
دلم میخواد الان بابا با سه تا کیک تولد بیاد تو و بگه ثنا اینا رو بخور
همزمان حسنا برگشته میگه:
مامان یه عالمه بلچسپ بلام میخلی؟؟
آرزوها ارتباط مستقیمی با قد و سن داره ها...تا حال بهش اندیشیده بودید؟