امسال دیگه راضی نشدم همسر به تنهایی کنار قدم های جابر قدم برداره و باهاش همراه شدم
دخملا موندن پیش خاله زینب تا یه جایی بهشون خوش گذشته بود از یه جایی به بعد مریض شده بودند بعد خوب شده بوند و با همدیگه حساب محمدحسین که جلوی چشمشون مادر داشت رو میرسیدند
نصیب همه عشاق بشه ان شاالله
این آقا از حزب الله لبنان بودند که با دیدن آقا مهدی اومد پرسید سپاهی هستید که گفتیم نه و یه عکس"نحن اخوت" طور با هم گرفتند
بدون شرح