ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

بدون عنوان

تو پمپ بنزینیم.بهم میگی مامان این چیه؟ 

میگم ثنا ما غذا میخوریم ماشین بنزین میخوره 

یه کم مکث میکنی و بعد میگی: اینجولی خ خ خ خ خ 

بعد من میغشم از خنده 

حالا چند روزه که هی ازت میپرسم ثنا ماشین چجوری بنزین میخوره و تو میگی:خ خ خ  

بعد دو تایی با هم میغشیم 

 

رفتیم خونه خاله صبورا(مامان زهرا و پارسا http://www.zahravaparsa.blogsky.com خاله بهت میگه ثنا از تو آشپزخونه اون نایلونی که روی زمین هستش رو بیار. تو یه کم قیافه میگیری و میگی: زهلا بیاره، من خسته ام 

 

روی بشقابت عکس یه جوجو هستش. هر وقت که غذا باب میلت نباشه و یا سیر باشی قاشق رو میبری طرف دهنش و هی میزنی و میگی: جوجو بخور بخور. اینکار رو تقریبا از یکسالگی انجام میدادی ولی  نشده بود بنویسم.   

 

 

 پینوشت :یه روز از سر کار اومدم دیدم بشقابت رو شکستی

   

سه تا دندون جدید درآوردی و جمعا شدن تا حالا نه تا(ای تنبل). سر هر دندون هم تقریبا یه هفته غذا نمیخوری.واقعا خدا شما وروجکا رو بزرگ میکنه  

 

دیشب بابائی یه کم دیر کرده بود. بهت گفتم ثنا بابا کجاست؟ 

رفتی لباسای بیرونت رو آوردی گفتی مامان بپوش برم بابا بیالم 

گفتم از کجا میخوای بیاریش  

گفتی بلم بابا پیدا کنم  

لباسات رو پوشیدم رفتی جلوی در آپارتمان وایستادی و گفتی باز کن 

منم باز کردم ولی میخندیدی و هی میگفتی بلم؟

زود اس زدم به بابات و شرح ماوقع رو گفتم

 

 

علیییییییییییییییییییی

دیشب قبل از اینکه بابائی بیاد خونه ثنا خل شده بود و بلند بلند علی رو صدا میکرد 

فکر کنید بلند میگفت علییییییییییی علیییییییییییی علیییییییییییییییییی گوشی رو ورداشتم زنگ زدم به خاله زینبش و گفتم علی رو صدا کن بیاد دخترم هواشو کرد. اونم گفت یعنی چی خانم دخترت رو جمع کن و ..... و خلاصه این دو تا که یه یکماهی هست همدیگر رو ندیدن با هم حرفیدن و خوشحال شدن 

                                  

 

پ ن: دیشب یه کار بامزه دیگه کرد که یادم رفت بگم 

رفت در کابینت و باز کرد و همزن برقی رو ورداشت آورد کنار تلویزیون و میخواست دوشاخه اش رو بزنه به سیم سیار که پشت میز تلویزیون روی زمین بود وقتی هم بهش اعتراض کرد گفت :  

ماماااااااااان ویژ ویژ ویژ 

نوزده ماهگی ثناخانم

سلام به دختر گل و حرف گوش کن مامان 

دیروز نوزده ماهت تموم شد و قدم گذاشتی تو بیستمین ماه از زندگیت. این یعنی چی؟ یعنی دیگه داری واسه خودت خانمی میشی. خب از رفتارهات هم که این چیزا کاملا معلومه. 

اکثر جملات و کلمه ها رو بدون نقص ادا میکنی و خوب تو حرف زدن پیشرفت کردی. پرحرف هستی در حد طوطی. وقتی چیزی واست ناشناخته است اونقدر میگی و میپرسی تا متوجه بشی چیه. تلویزون و کارتون و پیام بازرگانی رو دوست داری و بیشتر از همه منتظری تا تبلیغ چاکلز شروع شه. اسم برنامه ها رو هم میدونی و خودت مثلا میای بهم میگی مامان... ململ.... جمعه جمعه(جمعه به جمعه)....... چاکز(چاکلز).......خاله شادونه و...... 

از بین اسباب بازیهات آجرهای خونه سازی رو بیشتر از همه دوست داری.میاری میدی به من یا بابات و میگی درست کن بعد تو هم زحمت میکشی و خرابش میکنی. انگار از این کار بیشتر لذت میبری. همیشه باتری های عروسکات و ماشینهات رو گم میکنی بعد میای با قلدری تمام باتری های کنترل تلویزیون و دی وی دی رو درمیاری و میبری تو اتاق خودت 

عاشق حرف زدن با اطرافیانت هستی و اگه آدم یه موقع حوصله حرف زدن نداشته باشه و یا مثلا دندون عقلش رو کشیده باشه و کلا نتونه حرف بزنه جنابعالی حسابی بداخلاق میشی. 

دست از سر وسایل و در و دیوارای خونه هنوز برنداشتی و حرفه جدیدت اینه که یه صندلی رو مجبورمون کنی اینور و اونور بکشونیم و شما بری روش و پریز برق رو هی روشن و خاموش کنی 

پدرت رو حلال تمام مشکلات میدونی و هر وقت کاری رو نمیتونی انجام بدی میگی: بابا بیاد دلست کنه(ما هم که هویج). 

قربون دست و پای بلوریت بشم نه این دفعه قربون حافظه ات بشم که کافیه یه بار مثلا در طول روز بهت بگم قراره بریم فلان جا. حالا مگه یادت میره مثلا همین دیروز عصر که مامان جونت زنگ زد گفت آش درست کردم بیاید اینجا تلفن رو که قطع کردم گفتی مامان کیه منم گفتم مامان جون بود و میریم خونشون تو هم گفتی بییم بعد بهت گفتم نه مامان صبر کن بابا بیاد ما رو ببره. حدود دو ساعت بعد بابایی اومد هنوز از در نیومده بود تو جنابعالی رفتی لباسای بیرونت رو آوردی و شروع کردی به دستور صادر کردن که ..... بابا بییم بییم.  

فکرم مشغوله که آیا میتونم از پوشک بگیرمت یانه. آخه دیگه یاد گرفتی هنگام انجام... اطلاعات میدی شاید بشه از همین سن عادتت بدم نمیدونم شاید. شاید هم این شاید بره کنار شایدهای دیگه ههههه. 

با هر کسی که تلفنی حرفت میزنم در اکثر مواقع از لحن صحبت کردنم میفهمی طرف کیه و اگه بفهمی علی هستش زود میگی مامان بده حف بزنم. 

گاهی وقتا اذیتت میکنم و بهت میگم من مامان مهتابم و تو اون موقع قیافه ای به خودت میگیری و میگی نه ثناااااااااااااااا و بعدش منم که دلم میخواد سفت بغلت کنم و بگم عزیزم من فقط مامان توام. 

یه بار بهت گفتم ثنا بریم بیرون بعد تو گفتی سرده و بعدش من بلند بلند خندیدم از اون روز تا حالا گاهی با خودت میگی: بییم سرده  ها ها ها(حالا ادای خندیدن منو درمیاری وروجک). 

وقتی داریم ازت عکس میگیرم ژست های عجیب و غریب میگیری و بعدش زود میخوای بیای ببینی عکسها چطور شده. 

ریخت و ظاهر خونه رو کلا به دلیل شیطنت ها و اعمال خطرهای احتمالی از سوی جنابعالی بهم ریختیم و دکوراسیونی بهم زدیم که بیا و ببین. 

یه مکالمه جدید شبانه 

من: ثنا من فردا برم سر کار؟ 

ثنا:(سر رو تکون میدی به علامت تایید) بعدش میگی ثنا و بابا.... 

من: ثنا و بابا کجا برن؟ 

ثنا: دنبال (منظورت دنبال مامان) 

 

تو این هفته یه روز مامان جون نبود و ناچار اومدی محل کار مامان و آتیش سوزوندی ها. چند بار بردمت تو محوطه و دانشجوها که بچه ندیده........ 

یه آب پاش آزمایشگاه رو ورداشته بودی و گل های راهرو رو باهاش آب میدادی. با همه همکارا و اساتید هم دوست شدی و خلاصه خاطره خوبی واست شد اون روز ولی من.... 

    

 

 ثنا با یه عالمه خوراکی

 

 تا مامان به کاراش برسه منم یه حساب و کتابی کنم

 

 

 

 

  

 

  

ژست دخملی در شب یلدا

  

 برم یه چند بار این پریز رو امتحان کنم ببینم یه دفعه خراب نباشه

  

 عاشتقتمممممممم ایییییییییییی استخون بع بعی

   

ثنا و علی و رقابت سر نشستن بر صندلی جلوی ماشین

 

 اینو دوست نداشتم مامان بریم بع بعی سوار شیم

 

 خاموشش هم مزه ای داره ها

 

 امکان نداره بابایی بره جلوی تلویزیون لم بده و من نرم تو بغلش ولو نشم

 

 الهی هر نفس شکر