ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

پایان بیست و نه ماهگی

بیست و نه ماهش هم تموم شد 

بزرگ شده، خیلی میفهمه، خیلی انرژی داره، تو خرید وسایلش سلیقه هاش رو اعمال میکنه، خاطره تعریف میکنه، از علائقش میگه   

 

موبایل من که زنگ میزنه میدوئه میره زود دکمه پاسخ رو میزنه و جواب میده تا من برسم. یه روز داشتم جارو برقی میکشیدم اصلا حواسم نبود که یدفعه خانم مثل آدم بزرگا از تو اتاق گوشی به گوش اومد و گفت: خداحافظ... گوشی.... بعد فهمیدم که کلی با مامان جونش حرف زده و آخرسر رضایت داده که بیاره بده به من

 

از ماه بیست و نهم ثنا زیاد عکس ندارم دلیلش هم خودشه. تا دوربین رو میگرم دستم میگه بده من از تو عکس بگیرم منم از اونجایی که دوربینمو از بند انگشتام بیشتر دوست دارم بیخیال میشم کلا 

  

باشگاه رو هم همچنان روزهای زوج باهام میاد و یکم با ما ورزش میکنه یه کم میره سالن رو دور میزنه ولی ورزشهای تشکی و دراز و نشست و کاملا پایه است و زودتر از همه میدوئه میره واسه خودش تشک میاره 

 

الگوی خوابش عوض شده. میاد روی زمین کنار من دراز میکشه و میگه لالائی بخون. بعد که خوابید میزارمش تو تختش. بهش هم میگم که بعد خوابیدنت میزارمش تو تخت مخالفتی نمیکنه و میخوابه گاهی تخت تا صبح گاهی وقتا هم بیدار میشه آب یا شیر میخواد. دوباره یه ماست بندی که شیر فله ای میفروشه رو پیدا کردم و از شر!!!! شیر پاستوریزه خلاص شدیم خدا روشکر 

 

یه کم بدغذا شده یعنی موقع غذا خوردن که میشه بازیگوشی میکنه و باید با کلک بخورونمش  

 

دیگه بعد از ظهرها که بابامهدی میره دنبالش نمیرن خونه ثنا رو میاره اینجا و بعد میره. من و ثنا هم یه نیم ساعت چهل دقیقه ای با هم میگذرونیمو بعد میریم(روزای زوج باشگاه و روزای فرد هم مستقیم خونه) 

 

مامان جون و باباجون ثنا رفتن کربلا و اواسط هفته آینده برمیگردن  

  

بعد از ظهرهائی به همراه مامان در دانشگاه( فکر نکنید اونطرف چیزی هستا! بعضی وقتا تا میبینه دارم عکس میگیرم سعی میکنه جایی غیر از دوربین رو نگاه کنه همون ژست گرفتن منظورمه)

 

 

 

 محبوب ترین اسباب بازی ثنا(گیره های لباس!)

 

 

 

 

 

  

پرو لباس مامان

  

 

تلاش شبانه جهت لالا(اول روی زمین بعد تو تخت)

  

 

 

 اینم یه ژست دیگه