ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

زن، زندگی، اسارت

مرد سنتی(تو کل کره زمین و نه فقط مشرق زمین) هر روز صبح طلوع نزده پامیشد میرفت سرکار، کار میکرد تا بوق .... ، مقدار قابل توجهی عائله تو خونه داشت که باید هزینه و رفاهشون رو تامین میکرد

زن سنتی توی خونه بود، با فرزندان زیادش سرگرم و مشغول پرورششون. همراه با مقداری اندوه اضافه که چرا مرد آفریده نشده!

هر روز به همین منوال میگذشت

مرد سنتی خسته از کار روزانه میومد و به خواب پادشاهی میرفت. خیلی خسته

زن سنتی همچنان توی خونه بود و مشغول به دنیا آوردن و بزرگ کردن شیران نر و آهوان نرم

زن سنتی هر روز اندوهگین بود و مرد سنتی هر شب خسته

زن سنتی فکر میکرد مقدار زیادی پارچه که دور و برش رو گرفته نمیذاره که اون مرد بشه، پس کم کم کمشون کرد، هی کمتر و کمتر که دیگه داشت شبیه مردها می شد

بعد اومد بیرون از خونه و خواست که برای تکمیل مرد شدنش کار هم بکنه. البته که هر کار مردونه ای رو نپسندید، مثلا هیچ وقت نخواست که لوله کش، مکانیک یا چاه باز کن بشه ولی خب سراغ خیلی از کارهای دیگه که پرستیژ داشت براش رفت. شاید باورش براتون سخت باشه ولی او حتی مهندس معدن هم شد. و شد زن جدید

 

مرد سنتی چشم باز کرد دید تعداد زیادی زن که به طور فطری و خدادادی خواهانشونه رو هر روز جلوی چشم داره میبینه و لازم نیست برای به دست آوردنشون بره التماس کنه و از کنج خونه ها خواستگارشون بشه، بعلاوه همکارهای جدیدی هم پیدا کرده بود که با حقوق و انتظار حداقلی حاضر بودند کمکش کنند

مرد سنتی از این حرکت حمایت کرد و شد مرد جدید

فمنیسم متولد شد و مرد و زن جدید با هم برای پرورشش قدم برداشتند

مرد جدید همچنان کار میکرد ولی کمتر از قبل، زن جدید پا به پای او بیرون از خونه بود و هزینه ها فیفتی فیفتی

هیچ کدوم مجبور به ساپورت دیگری نبودند

زن جدید دیگه فرصتی نداشت که بچه داشته باشه و ترجیح داد برای حفظ جایگاه جدیدش رسیدن به متعالیترین مقامش یعنی مادرشدن رو یا کلا بزاره کنار یا به تاخیر بندازه تا آخرین دقایق قبل از وقت اضافه

مرد جدید به شرایط خو گرفته بود، فردگرایی بهترین انتخابی بود که رنسانس میتونست بهش هدیه بده

زن جدید بالاخره روزی اعتراف کرد که خسته است و کاش خانه دار بود و بس. اونم زمانی که در حوالی دهه ی پنجاه تصمیم گرفت شاید فقط به جهت خالی نبودن عریضه فرزندی داشته باشه. تولدش همانا و هزار برابر مسئولیت شدنش همان چرا که بچه داری دیگه مثل خانه داری قابلیت فیفتی فیفتی شدن نداشت

مرد جدید خونه ی جدید با گریه ی نوزاد رو دوست نداشت. و اینکه هیچ قانونی نمیتونست مجبورش کنه که بمونه و بسازه با مانکن به هم ریخته ی پارتنر عروسکش. بنابراین خونه رو ترک کرد

زن جدید سالهاست که داره بچه رو به تنهایی بزرگ میکنه. ازصبح طلوع نزده پامیشه میره سرکار، کار میکنه تا بوق .... ، فرزندی داره  که باید هزینه و رفاهش رو تامین کنه

از مرد جدید خیلی وقته که اطلاعی در دست نیست. هیچ کس و هیچ نهادی سرزنشش نمیکنه. اون حق داره که از زندگی تا وقتی زنده است لذت ببره

راستی فمنیسم به کام زن جدید شد یا مرد جدید؟


این تراژدی برگرفته از حقیقتی بود جاری در زیر پوست دنیا. حقیقتی که از غرب شروع شد و شرق و شمال و جنوب و استوا و... همه جا رو داره دربرمیگیره


جامعه به حضور و وجود زنها نیاز داره می دونم. شاید حالا وجود مهندس معدن زن نیاز نباشه ولی در مورد خیلی از مشاغل دیگه نمیشه اغماض کرد اینم صحیح. ولی با الگوی سوم که صلاحیتش رو در خودم نمیبینم ریزش رو شرح بدم . فقط همین قدر بگم که احیای این الگوی سوم جز با خواست خود زنها محقق نمیشه اگر برسند به این نتیجه که :

هر جا نجابت رفت خفت اومد

هر جا زیاده خواهی اومد آسایش رفت

 

بعدا نوشت: تا حالا پیش نیومده بخوام نوشته هام رو به کسی تقدیم کنم. ولی این متن رو دلم خواست تقدیم کنم به پادشاه خونه ام، همسر عزیزم

بعدا نوشت2: تا حالا پیش نیومده بود تو این وبلاگ چیزی در موردش بنویسم ولی رشته ی تحصیلیم مهندسی معدنه