ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

اونیکه از همه ارحم الراحمینتره

ساعت یازده شب یکی از پرمشغله ترین روزها در آستانه جشن عروسی برادر یکی مونده به آخری در حالیکه که با زحمت چشمام باز مونده و بابای بچه ها هنوز به منزل نیومده ماشین برادر آخری رو گرفتم تا این دو عدد به قول دندانپزشکشون "یک کلام" رو ببرم شهربازی!! چرا چون صبحش ازم قول گرفته بودند

چندمین دوره که خیابانهای اطراف رو میچرخم به امید اندکی برای یافتن جای پارک که ثنا در راستای تلقین درمانی با خودش میگه: خدا خیلی مهربونه من مطمئنم که یه جای پارک خیلی خوب الان گیرمون میاد، حسنا میاد تو حرفش و با کمی ناراحتی میگه نه ثنا اصلاً هم مهربون نیست(نعوذبالله) من یه بار ازش خواستم منو پرواز بده نداد!!!!


همین الان نوشت: جای پارک خوبی گیرمون اومد

بازم الان نوشت: اصطلاح"یک کلام" رو زمانی دکتر معین فر عزیز و گرامی به دخترا خطاب کرد که تلاش چند هفته ای همگیمون برای نشوندن حسنا روی صندلی دندانپزشکی بی نتیجه موند و بدون گریه و جنگ و خونریزی با تحکم گفت نمیشینم بریم خونه