ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

A Separation

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

.....(رمز همون رمز بیوگرافیه)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

ثنا نگو یه دست گل

چند روزه که تو موبایلم کلیپ (توی ده شلمرود    حسنی تک و تنها بود) رو ریختم و ثنا هم مدام داره نگاش میکنه 

و اما بازتابش تو زندگی ما: از ناخن گیر و ناخن گرفتن خیلی بدش میومد ولی پریشب در یک اقدام غافلگیرانه خودش بهم گفت مامان ناخن اومده بلو ناخن گیل بیال!!!!!!!!!!!!!!!!!!  هم ناخنای دستش و هم پاش رو گرفتم 

دیروز هم به دستای من گیر داده که مامان ناخنت اومده بلو ناخن گیل بیال مژه

بیست و یک ماه

کم کم داره از راه میرسه 

صداش میاد  

بوی خوبش میاد 

خاطره هاش زنده میشه 

بهار دیگهههههههههههه. ماهی که بوی تولد داره واسمون 

آخرین ماهگرد ثنای من تو سال 90 امروزه 

بیست و یکمین ماه از زندگی قشنگش 

صبح رفتم تو اتاقش بهش سر بزنم دیدم دمر خوابیده و سرش به دیواره تختشه. خواستم جابجاش کنم راحت تر بخوابه ولی یه لحظه فکر کردم همینجوری به حال خودش بزارمش، هر وقت خواست خودش بر میگرده کم کم هم یاد میگیره اگه پتوش رفت کنار بکشه روی سر خودش. این یعنی تمرین خانم شدن و بزرگ شدن از طرف مادر واسه دخمل کوچولو.  

خیلی انرژی داره و فکر کنم گاهی وقتا کم میارم. دلش میخواد تو همه کارای من سرک بکشه. هنوز به من وابستگی شدید داره و وقتی با هم تنهاییم یا باید در خدمتش باشم یا اینکه وقتی سرم به کارهام گرمه باید گرمای وجود این گربه کوچولو رو که به پاهام چسپیده حس کنم. 

یه کم عذاب وجدان داره میکشدم چون چند باری تا حالا باهاش تند رفتار کردم. مثلا دیشب که یه آن غافل شدم دیدم یه تیکه از دیوار پذیرایی رو گاز زده گذاشته تو دهنش و من ...... 

تحمل نداره چراغای هیچ جا رو خاموش ببینه. دیگه دستش به پریزا میرسه و خودش میره همه رو روشن میکنه و بعد میاد میشینه جلوی تلویزیون  

دست به رشوه گرفتنش خیلی خوبه. چند روزه که بابایی از صبح تا شب سرش شلوغه و ناچار من بعد از ظهرها میرم از خونه مامان جونش میارمش. تا قول رفتن به پارک رو ندم نمیاد. از پارک هم تا قول گرفتن بستنی رو ندم رضایت به کات کردن نداره 

دیروز ناهارش رو نمیخورد بهش گفتم اگه بخوری میبرمت گشتل(همون ددر) با چنان ولعی غذاش رو خورد که خودم هم هاج و واج مونده بودم. واسه شام هم خونه مامان جون بودیم باز نمیخورد. خواست بره پریز برق رو بزنه که دید دستش نمیرسه. باباجون بهش گفت باید غذا بخوری تا بزرگ بشی و دستت برسه. دوباره اشتهای خانم باز شد اونم در حد المپیک  

عاشق برنامه جمعه به جمعه هست و عموقناد رو خیلی دوست داره. وقتی هم که برنامه خنده بازار رو میبینه که توش عمو قناد رو به شوخی نشون میدن بازم فکر میکنه خودشه و خوشحال میشه با همه آهنگاش هم میرقصه در حد..... 

دندوناش یازده تا هستن. دو تا نیش بالایی در اومد و یه کم از بداخلاقی های خانم کم شد.  

دیگه مثل قبل دوست نداره من برم سر نماز. میاد جانمازم رو جمع میکنه و میبره میذاره یه اتاق دیگه. بعد از نماز تا میام یه کم بهش اخم کنم میگه مامان قبول باشه منم باز مهربون میشم و یادم میره خنده 

 

مشکلی پیش اومده که فعلا نمیشه عکسای این پست و پست های قبلی رو آپ کرد ناراحت حل که شد میارمشون  

اومدندددددددددددددددددددددددددددد  

 بستنی خور حرفه ای ما(کمش روزی یدونه اونم تو این سرما)

 

 

 

 

از راست: صالحه- ثنا- محمدنیکان(داداش صالحه)- شایان قهرمان 

 

 

 

 

یه روز هم رفتیم پیش مهسا کوچولو که تازه صاحب یه آبجی ناز به اسم یسنا شده