ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

عجب بالا و پایین داره دنیا

ساعت ۶ صبحه و تازه دارم می خوابم. دندونای کرسی حلما داره درمیاد با ورم اضافه و تب و آفت و متخلفات. شبا بیقراره و کلا بی اشتها. با همسرجان شیفتی بالاسرش بیداریم. گفتم که یه وقت اینطوری برداشت نشه که بچه داری فقط بازی و شیرینی و‌ سرگرمیه. بعله از این شبا هم داره.

شب به خیر

ببخشید صبح به خیر


گودزیلا مدل آخر دهه نود

نی نی گویان میاد طرفم، میدونم منظورش چیه، میخواد یکی از کلیپهای حسنا رو که نی نی هم احتمالا توش داره بزارم براش. گوشی رو میزارم جلوش روی زمین، فیلم رو پلی میکنم و میگم: حلما بهش دست نزنیا!!

چون خیالم راحته که حرف گوش کنه و امکان نداره که بهش دست بزنه میام آشپزخونه یه سیب پوست میکنم میزارم تو زیردستی و برمیگردم پیشش تایه سیب گلاب مادردختری با هم بزنیم به بدن.

چیزی که میبینم برام قابل باور نیست..

دختر حرف گوش کن من با شست پای راستش داره با صفحه گوشی ور میره

چگونه فرزندان خود را به مطالعه ترغیب کنیم؟

ثنا: مامان چرا من بایدددد کتاب بخونم؟

من: برای اینکه آدم  بشی مامان، همه کسایی که آدم حسابی شدند از دوره نوجوانی کتاب خون بودند

ثنا: آهان


فکر کنم خوب توجیه شدااا

به وقت دمنوش


بماند به یادگار

از اولین باری که از حلما توی لیوان خودش و مستقل پذیرائی شد.