ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

عدو سبب خیر گردد اگر خدا خواهد

حادثه تلخ زلزله کرمانشاه

چند وقت ازش گذشته؟ خودمم دقیق یادم نیست. حدود دو سال پیش پائیز سرد و سوزان به همراه لرزش بی رحم زمین،  و بعدش از دست رفتن یه تعداد زیادی از هموطنان و بی خانمانی یه عده دیگه

مثل هر وقت دیگه ایرانیان مهربان و با گذشت شروع کردن به تکاپو و کمک رسانی ولی ایندفعه احساس میشد که اوضاع یه کم فرق کرده، در اثنای بلبشوی سیاسی اون روزها رسانه های چیپ شروع کرده بودند به تخریب حکومت و نهادهائی مثل هلال احمر و دلسردی مردم به همیاری. نتیجه چی شد؟ ملت به صورت اقماری اطراف نیکوکارای مستقلی مثل نرگس کلباسی، شاهین صمدپور، علی دائی و خیلیهای دیگه کمپین زده بودند و اتفاقاً ایندفعه علاوه بر حس همدوستی یه حس لج و لجبازی سیاسی هم چاشنی شده و باعث شده بود که بی نظیر بشه حجم کمک رسانیها. من که به هر محفل حقیقی و مجازی می رسیدم و به بحث داغ برخورد میکردم میگفتم آفرین، قربونتون بشم، کمک کنید فقط کمک کنید حالا از هر طریق به هر نیتی

.

.

.

زینب ابوطالبی رو که می شناسید؟ اگرم تا حالا نمیشناختید این روزها دیگه حتماً اسمش رو شنیدید با اون کلیپ تقطیع شده ای که از صحبتهاش در آن روزهای پراحساس پخش شد و به دنبالش هجمه و ناسزاو... خب اگه تا حالا هنوز شما هم توی اون جو هستید پیشنهاد میکنم اول صحبتهای کاملش رو بشنوید و بعد دوبار قضاوت کنید.(این صحبتهای میترا حجار رو هم ببینید و بشنوید. باور کنید اونم همینو میگه که هر کی عاشق ایران نیست و پای کار نیست پاشه بره ولی خب چون چند متر پارچه ای که روی سر خانم ابوطالبی هست روی سر ایشون نیست خیلی مغرضین محترم روش زوم نداشتند) به هر حال تقطیع و این قبیل شیطنتها برای ما آشناست نمیشه هم به کسانی که در جایگاه لیدر این اعمال رو انجام میدن خورده گرفت چون  هدفی دارند که برای رسیدن بهش هر وسیله ای رو توجیه می کنند.

اما خب حرف اصلی من چیز دیگه ای بود که سخن به درازا رفت و پرت شدم ازش

اونم اینکه این دفعه هم یه موجی از سوی خیلی از افراد بخصوص تحصیلکرده های برجسته راه افتاد که: مگه مملکت ارث باباته؟! ما می خوایم بمونیم

یعنی من که به هر محفل حقیقی و مجازی می رسیدم و به این بحث داغ برخورد میکردم میگفتم آفرین، قربونتون بشم، همتون بمونید اصلا آرزوی ماست که همه باشیم. کنار هم. در ایران. برای ایران


پ ن: من هیچ وقت به د انشجوهائیکه در شرف رفتن هستند و دنبال ریکامندد و بقیه مدارک پیشنهاد هم نمیکنم که بمونن به نظرم زندگی خودشونه باید خودشون براش تصمیم بگیرند ولی اخیراً در مورد یکیشون این کار رو کردم. قبل از دفاع از رساله دکتراش داشت می رفت برای فرصت مطالعاتی(یکی از بزرگترین دستاوردهای  این فرصت مطالعاتی که وزارت علوم در اختیار نخبه هامون میزاره همین فرار مغزهاست) روزی که اومد خداحافظی کنه گفتم ببینید شما می رید اونجا در بدو ورود و برخورد با مدیران بزرگترین موسسات علمی و صنعتی چنان احترامی بهتون میزارن که تو کل عمرتون تو ایران از کسی ندیدید چون اونا میدونن شما چقدر می ارزید و ما نه! بعد از یه مدت  تصمیم قاطع خواهید گرفت که بمونید ولی من ازتون میخوام که برگردید به هزار و یک دلیل که از حوصله این دفتر خارجه. روم رو زمین ننداخت و بعد برگشتن و دفاع قصد داره که بیاد تو همین دانشگاه و  درخدمت ایران (اگر ابر و باد و مه و خورشید و فلک سنگ اندازی نکنند)

دلیل اصرارم هم از این یکی این بود که حس میکردم میتونم همه برنامه هایی که قبل از بازنشستگیم برای این گروه دارم رو باهاش عملی کنم به علاوه اینکه قصد ادامه تحصیل در مقطع دکترا نداشت ولی مجبورش کردم که ادامه بده به عبارتی خودم استعداد یابیش کردم پس باس به حرفم گوش میداد


پ ن2: هان؟ چی؟ جان؟ خیلی وقته عکسهای ماهانه نذاشتم تو وبلاگ

ده دوازده روزه که به اندازه ده دوازده سال به سرمون گذشته واقعا فکر میکنید حس این لوس بازیهای مادرانه رو دارم؟ واقعاً که




شکر خدا عقیق سرخ تو را ساربان نبرد


http://s7.picofile.com/file/8383770226/photo_2020_01_04_08_10_29.jpg


http://s6.picofile.com/file/8383770234/photo_2020_01_04_08_10_42.jpg


وقتی بعد از یک حمام جانانه در شامگاه یکی از غمبارترین جمعه های عالمم به رختخواب گرم خود پناه بردند از پشت فلش بیرحم دوربین به صورتهایشان نگاه کردم و با بغضی که از صبح چندین بار به هق هق باز شده و دوباره گره به گلویم زده بود با خودم زمزمه کردم:

آرام بخوابید دخترکانم که نه علم روی زمین مانده و نه امیر بی علمدار و نه چشم حرامی به خیمه هاست




یا ابا عبدالله! تقبل منا هذاالقلیل

http://s6.picofile.com/file/8383770784/643645_838.jpg



#بترسید_از_فرزندانی_که_میپروریم
#قاسم_سلیمانی



دنیا بدون شهریوریها

تا حالا به این فکر کردید که دنیا بدون شهریوریهای مهربان چطور میشد؟

آخه مگه داریم؟

که خواهر بزرگتر بابت بازیگوشی و حرف گوش نکنی و حالا هر چیز دیگه توبیخ بشه بعد کوچیکه بیاد ور گوش مامانش آروم و کم صدا وساطت و پادرمیونی کنه که: مامان حالا ببخشش یه فرصت دیگه بهش بده...