ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

خدا جونممممممممممم مرسیییییییییییییییییییی

ثنای گلم اینجا نوشتم تا یدونه از آرزوهای بزرگ مامانت یه روزی آرزوی تو هم بشه (البته اگه خودت خواستی) 

مامانت همیشه دلش میخواست همت کنه و تنبلی بزاره کنار و سر کیسه رو شل کنه و همه کتابای شهید مطهری عزیز رو بخونه. خیلی اتفاقی گذرش به اینجا افتاد 

 

http://www.motahari.ir/?a=portal.announcement.id&id=663 

 

همه کتابهای استاد یکجا اونم به صورت ای بوک که خوندنش واسه من از کتاب دست گرفتن راحت تره(واقعا نمیدونم چرا؟!) 

 

خدایا بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس

سه سال و سه ماه تمام

 اولین باریه که یه ماهگرد از خاطرات ثنا جا میمونه یعنی دوتایکی شد 

خب دیگه 

 

ثنا تو دو ماه گذشته بهش خوش گذشت به چند دلیل  

اولیش اینکه مامانش یک ماه کامل تعطیل بود و تو خونه کنارش بود

 دوم اینکه روزهای زیادی علی پیشش بود  

سوم اینکه بیشتر و بیشتر اجازه داشت با دوستاش بازی کنه چون منم اینجوری به کارهای خونه که الحق تو تعطیلات صدبرابر بود میرسیدم 

 

تازه فهمیدم که دخترم طبع شعری داره یه بار اومده با خنده به من میگه مامان "هسته درش بسته" و هی این جمله رو تکرار میکنه. خیلی وقتها هم مکالماتش رو با آهنگ به شکل شعر واسم میخونه، منو هم تو شعراش خیلی تحویل میگیره یعنی خیلی ها اگه بگم حسودیتون میشه

بعد از مدتها که فکر میکردم دخترم هیچ علاقه ای به نقاشی کشیدن نداره و با خشونت با مدادرنگی ها و دفتر نقاشیهاش رفتار میکنه به یکباره تو این مدت از علی کلی چیز یادگرفت و خیلی خوب رنگ میزنه نقاشیهاش رو. همش هم حواسش هست که از خط بیرون نزنه و اگه بزنه زود میاد به من میگه مامان ببخشید یه کوچولو از خط زد بیرون 

اگه در طول روز یه عکس از اتاقش بگیرم و اینجا آپ کنم مطمئنن منو به سازمان حفاظت محیط زیست بعنوان متخلف تحویل خواهید داد خب دیگههههههههههه وقتی سه تا دختر بچه با هم میریزن تو یه اتاق ده یازده متری دیگه چه انتظاری میشه داشت؟ بیخیال بزار خوش باشن چاره فرش کثیف شستنه و چاره اسباب بازی خراب شده سطل آشغال. اون چیزی که گیرم میاد یه بچه شاد و سرزنده است که کلی چیز از دل بازیهاش با دوستاش یاد میگیره،  

از دل دعواهاش،     

از دل آشتی ها و معذرت خواهی ها،  

از دل تذکرات من بین بازیهاش در مورد نحوه تعامل با همنوع و ................. از دل زندگی. 

 

چیزی که از ثنای من تو این دوره از زندگیش برام جذابیت زیادی داره ابراز علاقه اش به خودمه. خیلی گرمتر و شدیدتر از همیشه. دیشب نصفه های شب از خواب بیدار شده بود. رفتم تو اتاقش گفت برام آب بیار یادم رفته بود آب بزارم بالاسرش وقتی برگشتم پنجه اش رو بهم نشون داد و بی هیچ مقدمه ای گفت: 

مامان اینقدر دوستت دارم 

 

هییییییییییی یه بار دیگه ابراز تاسف کنم واسه جنس برتر مرد که نمیتونه "مادر" بودن رو تا ابد تجربه کنه 

 

یه شب برقای ساختمون رفت ثنا به شوخی به من گفت مامان بریم از همسایه برق بگیریم فکر کردم وقت مناسبیه یه جوک واسش تعریف کنم.  

شنیدید همون که مرده برقشون میره یه قابلمه ورمیداره میره در خونه همسایه میگه بهم برق میدی اونم میگه لااقل یه سطل میاوردی که برقت نگیره 

اینو که واسش گفتم اونقدر خندید که نزدیک بود اشکش دربیاد 

بدین ترتیب ثنا اولین جک زندگیش رو شنید و هی واسه دیگران تعریف کرد 

یه شب دیگه هم داشتیم دوتایی باهم ژله درست میکردیم اون جکه رو واسش گفتم که یارو میره در یخچال رو باز میکنه میبینه ژله داره میلرزه میگه نترسسسسسسسسسسس میخوام آب بخورم 

واسه اینم کلی خندید 

 

واما ماه رمضون 

آی من چجوری بگم که چقدر عاشق این ماه هستم؟ 

امسال که دیگه هر شب با ثنا خانم تا سحر بیدار بودیم البته ثنا قبل از سحری میخوابید یعنی بعد از افطار میزدیم بیرون تا حدود ساعت یک که بعد از اونم به سحری درست کردن میگذشت و بعد صرف سحری هم لالا تا ظهر. بعد از ظهر هم که یا خونه خودمون با دوستاش بازی میکرد یا اینکه میرفتیم خونه مامان جون با علی بودش و افطار هم همونجا چتر مینداختیم و خلاصه که من بهترین مسافرتها و تفریحات رو با لذتی که تو این ماه هست عوض نمیکنم 

با لحظه های دم افطارش 

با خلوت سحرش 

با نیمروزش و حال گناه کردن نداشتنش 

با عید فطر قشنگش 

با اهل کبریا و عظمتش 

 حساب کردم سالی که ثنا به سن تکلیف میرسه ماه رمضون نصفش تو اردیبهشته نصفش تو خرداد. جالبه که علی هم تو همون سال به سن تکلیف میرسه 

یعنی عمری هست که ما با دخمل کوچولومون روزه بگیریم؟ شایدم با دخملامون  

 

 و اما عکسا   

 

  ادامه مطلب ...