ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

نه ماهگی ثنا خانم

ثنا خانمی ما دیروز یعنی جمعه 6/12/89 نه ماهگیش کامل شد و قدم گذاشت تو دهمین ماه زندگی خودش.  

ثنا خانمی در بدو ورود به ده ماهگی یه کوچولو سرما خورده و گلوش خرخر میکنه  دیشب با بابایی بردیمش پیش دکتر مهربون، خانم دکتر با یه چوب بستنی و یه چراغ کوچولو میخواست داخل دهان ثنا رو ببینه که خانم اونقدر دستای دکتر رو گرفته بود و پس میزد که بالاخره درست و حسابی موفق نشد و از من خواست که دستای این خانم کوچولوی شیطون رو سفت نگه دارم. خلاصه دو تا دونه شربت خوشمزه از داروخونه گرفتیم و ثنایی یه کم دیشب رو بهتر خوابید  

راستی دیروز و پریروز مهمون هم داشتیم. مامان جون و باباجون از لوشان اومده بودن و خاله صبور و شوهرش و زهرا کوچولو هم از کرج. لپ کلام اینکه ثنایی با وجود یه کم مریضی حالی به حولی برد و کلی خوش به حالش بود. خوش به حالیش زمانی چند برابر شد که دیشب بعد از مطب رفتیم خونه خاله هاجر و اونجا ثنا زینب کوچولو و سروش و نیلوفر رو دید و کلی بازی کردن باهاش. 

( توضیح: خاله هاجر و خاله صبور خاله های من هستند نه خاله های ثنا) 

 

دیگه از خاطرات این روزا براتون بگم که ثنایی تازگیها وقتی من و اون تو خونه تنهاییم دلتنگ باباش میشه و بین گریه اسم بابا رو میاره. اگه بدونین بابایی چه حالی کرد وقتی دو شب پیش بهش زنگ زدم گفتم کجایی ثنا دلتنگت شده اگه بدووووووووونید. زود خودش رو رسوند خونه. 

عکسهای چند روز گذشته خانم خانما رو ببینید.   

 

 

این کلاه گشاد رو عمه اکرم رو سر ثنا گذاشته

 

 به نظرتون ثنا میتونه تهنایی این یه تکه مرغ رو بخوره؟!!!!!!!!