ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

یازده ماهگی گلم

سلام به دختر کوچولوی خودم 

چهار روز قبل یازده ماهگیت تموم شد عزیزم. دوباره یه کوچولو سرما خوردی و ما یه کمی از این بابت دمق شدیم. مامان به خاطر همین هفته گذشته فقط دو روز اومدم سرکار. 

 کم کم داری چند قدم بدون کمک راه میری و اگه بتونی به ترس و مهمتر از اون هرهر خندیدنت غلبه کنی بیشتر هم راه میری. دندونات فعلا همون یه دونه اس ولی با یه کم بیقراری که دیشب داشتی فکر کنم یه کی دیگه اش هم تو راهه. نی نای نای کردنت هم که یه دوماهی هست که ما رو کشته و با هر آهنگی و دستی و طبلی که به گوشت میرسه تمام اقصی نقاط بدن نازت شروع به حرکات موزون میکنه و ماییم که غش میکنیم از این کارات. دیگه چیزی تا تولد یکسالگیت نمونده و هی دارم فکر میکنم که جشن تولدت رو به چه صورتی بگیرم. مامان این روزا داره نقشه های بدی برات میکشه. همش داره فکر میکنه که دیگه جنابعالی بری تو اتاق خودت بخوابی و طبق توصیه پزشکای اطفال می می رو تو شب برات ممنوع کنه. میدونم اگه این موضوع عملی بخواد بشه خونه رو روی سرت خراب میکنی ولی چاره ای نیست شاید امروز رفتم برای تختت پشه بند خریدم که دیگه خودت صاحب خونه زندگی بشی ثنایی من.  

 عاشق اینی که بری بین دو تا مبل قایم شی و بعد سرت رو بدی بیرون و دالی بازی شروع شه. تو پارک وقتی سوار ماشینای موزیکال میشی درست مثل بابایی فرمون رو میگیری تو دستت و آهنگ حرکت ماشین رو هم از تو حلقت میشه شنید. 

تازگیها یاد گرفتی وقتی از خواب بیدار میشی و ببینی که مامان هنوز خوابه یا موهاش رو میکشی با خنده یا انگشتت رو روی چشمش فشار میدی و خلاصه هر طور شده بیدارش میکنی 

 اینم عکسای این روزا  

 

 به سلامتی دارم میرم ددر