ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

بازم شیطونی

دو سه روز بود که یه کیف کوچولو حاوی مدارک بابائی گم شده بود و حسابی دمق بود. حتی دنبال المثنی رفته بود و داشت دیگه از پیدا شدنش ناامید میشد که دیروز یه دفعه چشمش به تخت جنابعالی افتاد و بعد تشک تختت رو ورداشت و ...... بله مدارک اونجا بود. 

بعد هم که بعد از ناهار شال و کلاه کرد که بره بیرون که ایندفعه دسته کلیدش رو پیدا نمی کرد و نهایتا هم بیخیال شد و رفت. دو سه ساعت بعد من و تو از خواب بعد از ظهر پاشدیم و طبق معمول هر روز تو اتاقت شروع کردیم به بازی. تو هم هی میرفتی طرف کمدت به زور سرپا وایمیستادی و هر دفعه یدونه از اسباب بازیهای قفسه اول رو میاوردی برای مامان. بین اسباب بازیها هم یه دفعه دسته کلید بابائی از کمد شما به بیرون تشریف آورد. فقط موندم کی بردی اونجا قایمش کردی که من نفهمیدم. 

شیطون بلای من. مامان فدای تو  

الهی هر نفس شکر