ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

لحظه های با تو بودن

 مادر و دختر تو خونه تنهاییم. دست منو میگیری و با یه کم ناراحتی لیوان روی آبچکان رو بهم نشون میدی. میفهمم که تشنه ای. شیر آب رو باز میکنم و یه کم توش آب میریزم و میارم جلوی لبت. یه کم میخوری و بعد روت رو برمیگردونی منم لیوان رو میذارم روی میز و میخوام که بیایم بیرون. ولی تو باز هم لیوان رو به مامان نشون میدی تا لیوان رو برمیدارم یه یخچال اشاره میکنی. در یخچال رو باز میکنم سریع بطری آب رو بهم نشون میدی. ای وای از دست مامان تنبل که نمیدونه تو این هوای گرم بچه دلش آب سرد میخواد  

 با هم میریم فروشگاه. چون کالسکه ات همرامه دیگه سبد ورنمیدارم. از راهروها یکی یکی میگذریم و هر چی میخوام رو میذارم جلوت روی ظرف غذای کالسکه ات. بعد میام پای صندوق یکی یکی وسایل رو میارم بالا و حساب میکنم ولی تو ذهنم هست یه چیزی جامونده اما چیزی به چشمم نمیاد. موقع بیرون اومدن از فروشگاه یه چیزی رو از زیر پات که قائمش کرده بودی در میاری. شامپو عروسکی! مجبورم دوباره برگردم و حساب کنم.  

 اینم عکس شامپوت  

 

 

 

 

اینم تقویم با تم ثنا خانمی