در کشوی آشپزخونه رو باز میکنم میبینم دو تا سی دی اونجاست
میریم دستشویی بشورمت گیر میدی خمیردندون رو بدم دستت. شب میشه و خمیر دندون پیداش نیست. یه کم میگردم نهایتا تو کشوی کمدت پیداش میکنم
از داخل کابینت آشپزخونه یه در پلاستیکی خیلی کوچیک مال یه بطری رو برمیداری و درمیری. منم دیگه یادم میره. عصر میخوام از خونه بیام بیرون میبینم که پام داخل کفش نمیره و تهش یه چیزی هست. کفش رو سرو ته میکنم در پلاستیکی از توش میفته
حالا بگذریم از قضیه دسته کلید بابائی که یه روز ما رو معطل کرد و نهایتا تو کمدت بین اسباب بازیها پیداش شد
مامانی مگه تو کلاغی؟