ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنای پیشگو و قاری قرآن

دیشب میخواستیم بریم خونه دائی مصطفی(دائی بابائی). تو ماشین نشسته بودیم به همراه مامان و بابای علی کوچولو و مامان جون ثنا. 

نزدیک خونه دائی که رسیدیم متوجه شدیم ثنا داره با خودش حرف میزنه. خوب که دقت کردیم دیدیم داره میگه: مصطفی نیییییییییییست، مصطفی نییییییییییییییییست. جلوی در خونشون پارک کردیم و با ذوق پیاده شدیم و رفتیم زنگ زدیم ولی ..... بله دائی مصطفی اینا خونه نبودن. 

 

و اما ماجراهای خانم قاری قرآن 

 

مکالمه ایه 

.  

من: بسم الله الرحمن؟ 

ثنا:رفیم(نعوذ بالله)  

من: قل هو الله؟ 

ثنا: اپد(نعوذ بالله) 

 

من: الله؟ 

ثنا: صمد 

 

دهه محرم هم تموم شد، ثنا هم حسابی عزاداری کرد. عکس مناسبی ازش ندارم که بذارم(حیف شد) 

هفته گذشته رو هم کاملا تو مرخصی بودم و در خدمت خانم. چون اول هفته رفتیم واکسن های هجده ماهگیش رو زد و حسابی هم حالش خراب بود. تا چند روز هم یه پاش میلنگید. هنوز هم تا یه کم ورجه وروجه میکنه میگه مامان پا درد گرفت(الهی بمیرم) 

قد 18ماهگی: 84 

وزن 18 ماهگی:12 

 

حسابی خسته ام کرده از بس بدغذا شده. در طول روز به اندازه یه وعده هم غذا نمیخوره 

 

با همه احوالات 

خدایا شکر شکر شکر