ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

پایان بیست و سه ماهگی

تق تق تق  

داره میاد 

.  

تولد دو سالگی تو راهه 

 ولی من هنوز نمیدونم چطور جشنی واسه این خانم گلمون بگیرم  

 

تعطیلات چند روز گذشته رو قم بودیم. یه سر هم رفتیم تا نیاسر و کاشان. خیلی خوش گذشت 

اگه منو نزنین باید بگم عکساش رو چند روز دیگه با عکسای ماه بیست و دوم یکجا میذارم. 

 

دیروز که داشتیم برمیگشتیم ثنا رفته بود تو اتاق علی و میگفت من نمیام. من که حریفش نشدم عمومحمد بغلش کرد و کم کم راضیش کرد که بیاد سوار ماشین بشه 

اون روز که رفتیم کاشان قرار بود شب برگردیم ولی چون شلوغ بود و به چند جای تاریخی سرنزده بودیم تصمیم گرفتیم بمونیم. یه خونه ویلایی تو فین گرفتیم و اونقدر خسته بودیم که زود خوابیدیم. ولی صبح که از خواب پاشدیم ........ وای خدا تازه فهمیدیم تو چه بهشتی شب رو سر کردیم و خودمون حواسمون نبود. یه باغ بزرگ و معرکه. کلی داخل باغ گشتیم و ثنا هم واسه اولین بار با کلمه"باغ" آشنا شد و مرتب تکرار میکرد. خیلی واسم جالب بود وقتی داشتیم برمیگشتیم ثنا برگشت بهم گفت: نریم خونمون 

خب بچه ام حسابی داشت بهش خوش میگذشت و سرشار از اکسیژن خالص بود دیگه 

چیزی که قبلا هم تو مسافرت به مناطق کویری کشور دستم اومده بود رو دوباره با خودم مرور کردم: مناطق خشک با مردمان باهوش که آب رو به هر قیمتی به سلطه درمیاوردن و سرزمینای سبزی واسه نسلهای بعدی به جا گذاشتن. بهار این شهرها واقعا عالیه. قبلا هم کاشان رفته بودم اما گردش صرف مکانهای تاریخی که خیلی از این مدل سفر خوشم نمیاد. هر شهری که میرم دلم میخواد تو خود شهر بخصوص بافت قدیمیش دنبال مدل زندگی آدماش باشم که ایندفعه چیزای زیادی از کاشانیهای گل دستم اومد. خیلی حسرت خوردم به حال بچه هایی که تو اون باغ بزرگ شدن و کلی متاسفم شدم واسشون که اونجا رو اینجوری ول کردن و چسبیدن به مثلا "زندگی مدرن".(همه اینا رو از زبون نوه صاحب باغ کشیدم بیرون. اصولا مامان ثنا هر جا بره دل و روده زندگینامه آدمای دور و بر رو درمیاره). هوای توپی داشت و تنفس عالی بهترین حس رو به آدم میداد. یه استخر هم اون وسط بود که توش پر ماهی قرمز بود. اگه ثنا رو ول میکردم جفتکی میپرید تو آب. کلا تو این شهر پر کوچه باغه بعد از کوچه باغاش فرم خاص معماری خونه ها و نماهاشون خیلی جالبه. قشر مرفع این شهر از نمای سنگ بری و تزیین دستی سنگ واسه خونه هاشون استفاده میکنن که ظاهر خیلی زیبا و باشکوهی به منازلشون داده بود. قسمتهای سنتی هم که مثل خیلی از شهرهای گرمسیری عبارت بود از یک زیرزمین و یک منزل همکف مسکونی. حتی نوساختها هم همین مدلی بودن که فکر میکنم به خاطر خنک بودن زیرزمین از این مدل استفاده میکنن 

نیاسر رو که باید منتظر باشید تا بزبان تصویر واستون تعریف کنم. با کلمات نمیشه. البته امیدوارم عکسها براتون جالب باشه چون اونقدر مشغول سرگرم شدن و صخره نوردی بودم که خیلی حواسم به عکاسی نبود. ثنا رو هم بردم زیر آبشار و از خیس شدن هم که بدش نمیومد..... 

 

خلاصه اینکه پایان بیست و سه ماهگی ثنا هم مصادف شد با این سفرمون و .... خوش به حال ثنا شد. 

 

من: ثنا دوست داری بزرگ شدی چیکار کنی 

ثنا: غذا دلست کنم  

.

.

 یه روز دیگه تو خونه مامان جون

عمه اعظم: ثنا دوست داری بزرگ شدی چیکار کنی 

ثنا: وم وم کنم(همون رانندگی) 

من: کلاغه میگه 

ثنا: قال قال 

من: گنجیشکه میگه 

ثنا: چیگ چیگ 

من: گاو میگه 

ثنا: مااااااااااااا 

من: خروس میگه 

ثنا: قوقولی قوقو(با آهنگ) 

من: مرغه میگه 

ثنا: قدقدقدا

من: پیشی میگه 

ثنا:میومیومیو - بعضی وقتا هم که چارچنگولی میاد تو آشپزخونه و میو میو میکنه که مثلا منو بخوره  

من:هاپو میگه 

ثنا:هاب هاب هاب 

 

بزن کف قشنگه رو