با عرض معذرت عکسا با تاخیر اومدن
من برم تا کتک نخوردم
عصای دست مامی
هر بلایی خواستند سر من آوردن این زینب و نیلوفر
از راست: زینب، میکی موس، نیلوفر، ثنا
یه بار دیگه مامی منو برد آرایشگاه
و مداومت بر بساز و بفروشی
این دخمل همسایمونه، اسمش ستایشه، هم معنی اسم خودم
و از همه مهمتر اینکه این دخمله اسمش ثنا بود هم اسم خودم که مامانم تا فهمید موبایلش رو درآورد
گذشت و گذشت تا اینکه یه اتفاقی افتاد و سروصدا شد و همه گفتن سال تحویل شد. منم به این فرمت درآوردن و بردنم عید دیدنی
من و پارسا تو چمدونیم و مامانم داره حرص میخوره که بیاید بیرون چمدون و ببندم الان جاده شمال قلقله میشه
و رفتیم شمال
من و زینب تو شهربازی رامسر
لالاکردم ساکتتتتتتتتتتتتت
خب مامان من از این علوسکا میترسم
بهم میگفتن نوک طلا
خوش به حالت محمدپارسا، بعد از حموم میچسپه ها