ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

جشن تولد دو سالگی

 

 

  

 

 

 

 

 

 

 

دیشب یه جشن سه نفری گرفتیم. بابائی که اومد ثنا زود آماده شد و باهاش رفتن یک ساعت گشتن یدونه از این کیک آماده ها گرفتن که اتفاقا خیلی خشگل بود بعد اومدن و سه تایی با هم جشنیدیم و کلی به ثنا خوش گذشت
به همین سادگی
به همین خوشمزگی
اونقدر واسه خودش دست زد و تولد مبارک گفت که حسابی خسته شد. این خانم که همیشه به زور باید واسش لباس بپوشم سریع گذاشت لباساش رو تنش کنم اونم یه پیراهن که یه کم تنگ بود بعد که من داشتم چوسام فوسام(به فرهنگ دهخدا مراجعه شود) میکردم هم اومد یه حالی به صورت خودش داد و بعد رفتیم تو مراسم سه نفرمون 
واقعا چسپید
کلی هم قبل فوت کردن شمع دستاش رو گرفت بالا و واسه سلامتی همه دعا کرد 

خیلی هم دوتاشون عجله داشتن واسه کیک بریدن و خوردن....  

بعد هم اونقدر کیک و پفیلا خوردن که دیگه نتونستن شام بخورن 

  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 و اینم کادوی تولد مامان و بابا 

   

 

و اینم کادوی تولد مامان و بابا 

 

پی نوشت: امروز اومدم سرکار دیدم همکارم(خاله فاطمه) اینو واسه ثنا خریده 

کلی شرمنده شدم