ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

برای خاطر گرسنگان

سال آخر دانشجوییم بود فکر کنم یا لااقل یکی مونده به آخر، یک روز یک تجمع در دانشگاه برگزار شد در اعتراض به کیفیت پائین غذای سلف دانشجوئی بعد کم کم تعدادشون زیاد شد عمده شون هم از دانشجوهای سال اول و دوم بودند. از کلاس ما یادمه کسی نرفت توی تجمع اصولاً سن بالاترها حوصله این کارها رو ندارند، همیشه اعتراض(اغتشاش؟!) کار جوونترهاست ولی یادمه که در ابتدای کار ازشون حمایت کردم یه دستی هم براشون تکون دادم موقع برگشتن از دانشگاه که غروب بود و بسی ناجوانمردانه سرد... ظاهراً اعتصاب تا دو نیمه شب طول کشیده بود با مقداری چاشنی خشونت بین دانشجویان از طیف و تیپهای متفاوت نتیجه اینکه یکی از مسئولین مربوط به یکی از معاونتها اومده بود  و معذرتخواهی نموده و قول داد بود که کیفیت غذا رو ببره بالا که ظاهراً تا یه مدت کوتاهی این کیفیته بالا رفت. (اینکه میگم ظاهراً دلیلش اینه که من از همون سال اول متأهل بودم و به ندرت غذای دانشگاه رو میخوردم طبیعیه که چیز زیادی یادم نیست)

بعد از چند روز متوجه شدیم که اعتراض کاملاً سیاسی بوده و با پشتیبانی یکی دیگه از معاونتهای دانشگاه کلید خورده صرفاً جهت تأثیر گذاری در تغییر کادر ریاست وقت دانشگاه

و یکبار دیگه مثل هزاران هزاران بار در تاریخ منتها در یک مقیاس کوچکتر عده ای گرسنه اونم از نوع دانشجوهای خوابگاهی که بعضاً چاره ای جز خوردن غذای آن سلف نامبارک نداشتند شدند واسطه ای برای اهداف شکم سیرها


پ ن: این روزها فقط دلم میخواد گریه کنم

پ ن2: از خون جوانان وطن لاله دمیده. این بار جوانهایی که در اعتراض به وضع معیشیتی جان به لب رسان به کف خیابون میان تا عروسکی باشند برای گرگ های صحنه گردان و رنگین میشه خیابون از خونشون تا گردو بشکنند آنها  با آن دمهای لعنتیشان و اون طرف قضیه جوانهایی که پاسبان امنیت ملت اند و قرار بود فقط حواسشون به مرزها باشه نه کف خیابون که بیان و سلاخی بشند

پ ن3: در کشوری با اینهمه مدعی از هزارسوی دنیا هیچ وقت نمیشه اعتراض و اعتصابی کرد. مطالبه گری انگار حق ما نیست تا وقتیکه دایه های مهربان تر از مادر و همیشه به خونمان تشنه قراره نقشه راه دستمون بدن. انگار یادمون رفته هشت سال آتش بی وقفه ای که بر سرمون ریختند از همان هزارسوی دنیا. اینه که هر روز فقیر فقیرتر و دارا داراتر میشه و سکوت میکنیم و سکوت میکنیم و سکوت تا امن باشه و امان چونان آرامش قبل از طوفان.

پس بمکید ای زالوهای وطنی خونمان را با نقاب های زیبایتان


ای وطن ای مادر تاریخ ساز
ای مرا بر خاک تو روی نیاز
ای کویر تو بهشت جان من
عشق جاویدان من ایران من
ای ز تو هستی گرفته ریشه ام
نیست جز اندیشه ات اندیشه ام
آرشی داری به تیر انداختن
دست بهرامی به شیر انداختن
کاوه آهنگری ضحاک کش
پتک دشمن افکنی ناپاک کش
رخشی و رستم بر او پا در رکاب
تا نبیند دشمنت هرگز به خواب
مرزداران دلیرت جان به کف
سرفرازن سپاهت صف به صف
خون به دل کردند دشت ونهر را
بازگرداندند خرمشهر را
ای وطن ای مادر ایران من
مادر اجداد و فرزندان من
خانه من بانه من توس من
هر وجب از خاک تو ناموس من
ای دریغ از تو که ویران بینمت
بیشه را خالی ز شیران بینمت
خاک تو گر نیست جان من مباد
زنده در این بوم و بر یک تن مباد