اولینشون نیست که بعد از چند سال از فراغت تحصیل همچین پیامی برام میفرسته آخرینشون هم نخواهد بود
از مجموعه گلهایی که میپرورونیم تا برن و زینت مجلس دیگری بشن
دانشجوهایی که با پشتکار و متفاوت تر از دوستان کسل و بیحالشون همه روزها و ساعات کار روی پایان نامه ارشدشون رو با برنامه ریزی دقیق و با شوق کار می کردند، یه وقتایی حتی کلید رو تو روزهای تعطیل ازم میگرفتند پنهان از حراست دانشگاه و مسئولین گروه.
که بعدش چند سال و چندین سال پشت اون چند سال پی بستری باشند که دانسته ها و آموخته هاشون رو به کار بگیرند و سرشار بشن از "حس مفید بودن" و بسازند کمترین زندگی مورد توقعشون رو و نهایتاً سرخورده چمدان سرگشتگیشون رو ببندن و ....
کی درمان میشه صنعت بیمار این کشور و کی خلاص میشیم از دست همه مدیران خسته و بی کفایت؟؟
شاید فارغ التحصیلان گروه پزشکی اینجای پر از بیمار براشون بهشت گمشده باشه، شاید فارغ التحصیلان گروه انسانی و هنر بتونن به خود متکی و مستقل راهی از بیراهه ها برای خودشون پیدا کنند ولی بچه های علوم پایه و مهندسی بعضاً و عموماً به کار صنعت مملکت میان که این روزها اوضاعش مصداق بارز هر سال دریغ از پارساله
حسین شمقدری در پانوشت میراث آلبرتا چه زیبا جمع بندی کرد که: