ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

ثنا خانم&حسنا خانم&حلما خانم

صندوقچه خاطرات روزهای مادرانه ام

توضیح


بله!

حسنا کلاس اول رو گذروند

نمیدونم چرا اینجا چیزی در موردش ننوشتم

تا مدتی بعد از شروع سال تحصیلی هنوز روی تصمیممون مبنی بر یک سال عقب انداختن مدرسه رفتنش بودیم ولی بعد یه کم پشیمون شدیم که نکنه سال بعد یعنی امسال هم باز آموزش مجازی باشه! که هست!!!

وضعیت خاص سال گذشتمون ایجاب می کرد که زیاد اینور اونور باشیم، هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت نمی تونم به هیچ صورتی قدردان مردی باشم که یه روز پائیز رفت یه قفل  به کرکره مغازه زد و گفت:" تا هر وقت لازم باشه در خدمت همسرم و سلامتیش هستم"

یکی از این مقصدها ولایت زیبامون بود، اونجا مدارس تقریبا به صورت حضوری بود و به نظرمون فرصتی بود برای ثبت نام حسنا که مدیر محترم دبستان همکاری لازم رو نمود و حسنا با تاخیر به کلاس اول رفت

و من  هیچ وقت، هیچ وقت، هیچ وقت نخواهم تونست به هیچ صورتی قدردان آموزگاری باشم که خصوصی و خارج از برنامه کلاسش حسنا رو پیش برد تا برسه به همکلاسیهاش، حتی یه وقتهایی که خودم خسته میشدم و میگفتم باشه سال بعد دوباره کلاس اول ثبت نامش میکنیم زیر بار نمیرفت و مادرانه این بچه رو زیر چتر حمایت خودش گرفت

خیر دنیا و آخرت نصیبت باشه خانم صادقی عزیز

منزلی که ما توش مستقر بودیم حدوداً در مرتفع ترین قسمت روستا نزدیک قله کوه قرار داشت و مدرسه در پائین ترین قسمت دامنه(یاد هایدی افتادید؟)

حسنا پیاده میرفت، اول از وسطهای ده دوستاش رو جمع میکرد و بعد با هم میرفتن مدرسه، و چقدر لذت داشت ظهر برگشتنش و کلی خاطره اش از دبستان

این خونه رو پدر چند سال قبل از فوت خرید و چقدر ما اونموقع مخالف بودیم مثلا با خواب سرمایه در روستا غافل از اینکه روزی روزگاری این خونه کوچیک با حیاط بزرگش میشه دیازپاممون

روحت شاد باشه پدر عزیزم که حتی بعد از نبودنت هم پشت و پناهمون هستی


و در نهایت حسنا کارنامه کلاس اول رو از دبستان شیخ ضیاءکلیشم گرفت



https://s19.picofile.com/file/8440462800/Untitled250.jpg