-
کنار قدم های جابر.....
دوشنبه 21 آبانماه سال 1397 12:04
امسال دیگه راضی نشدم همسر به تنهایی کنار قدم های جابر قدم برداره و باهاش همراه شدم دخملا موندن پیش خاله زینب تا یه جایی بهشون خوش گذشته بود از یه جایی به بعد مریض شده بودند بعد خوب شده بوند و با همدیگه حساب محمدحسین که جلوی چشمشون مادر داشت رو میرسیدند نصیب همه عشاق بشه ان شاالله کاظمین این آقا از حزب الله لبنان بودند...
-
ax
یکشنبه 11 شهریورماه سال 1397 11:06
در یک رویداد ناباورانه بنده عکسای هشت ماه گذشته رو برای آپلود انتخاب کردم نتیجه فقط شد اینا ... انصافا از من ذوق پیشه همیشه دوربین به دست بعید بود این دو تا مال آذر ماه 96 هستند این چند تا هم مال دی و بهمن تولد دایی امین اینا برای اسفند و فروردین قبل بعد من شرمنده ام سه کله پوک با شرکت محصولات ما سه خواهر سیزده بدر...
-
خصوصیه
سهشنبه 26 تیرماه سال 1397 14:08
نیمه شب حسنا خانم با هول از خواب پاشده و اومده بالاسرم بهش آب دادم و بردم سرجاش بخوابه سرش رو که داشت میذاشت روی بالش میگه خواب بدی دیدم میگم چه خوابی؟ برام تعریف کن میگه: خصوصیه نمیشه بگم! و بعد هم به ادامه خوابش توجه میکنه
-
این غافله عمر......
سهشنبه 26 تیرماه سال 1397 14:06
شناسنامه ام رو باز کرده، انگشت کوچیکش رو میبره طرف عکسم و میگه مامان این ثنائه؟
-
بینوایان
چهارشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1397 08:52
هی میگه: مامان اگه تو بمیری من چی کار کنم منم مجبورم بگم حسنا جان من قول میدم نمیرم تو روحت ویکتورهوگو نمیشد اون موقع که بینوایان رو مینوشتی جوهرت تموم میشد یا نوک قلمت میشکست یا اصلا تیفوس میگرفتی تو روحت سیما که دست از پخش کارتون های اعصاب خورد کن نمیخوای برداری
-
اغفال گر
سهشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1397 08:45
قرتی خانم(ثنا) طبق معمول اون یازده ماه دیگه سال تولد دعوت بود، منزل دوست گرامشون نسبتا دور بود به ما، واقعا پنج شنبه خسته کننده ای بود برام کلا روزای تعطیل برای همه خانمهای شاغل روزهای پر از مشغله ایه، کلی خدا خدا کردم بیخیال شه ولی نشد لاجرم حسنا رو بردم گذاشتم خونه زن داداش جدید که نزدیکمون هستند و بلیط رزرو کرده...
-
پر از خالی
شنبه 8 اردیبهشتماه سال 1397 13:25
حسنا میاد دریخچال رو باز میکنه، نه از سر عود سندرم در یخچال ها نه واقعا وقت یه چیز خوردنش بود. بعد میره سراغ جامیوه ای و بعدش با یه کم بهت و قهقهه رو به من میکنه و میگه: ماماااااااااان این چرا خالیه؟! . . . کاش یه روزی خالی بودن یخچال-جامیوه ای یخچال- برای همه کودکان سوژه خنده و تعجب و قهقهه باشه
-
خوشا دردی که درمانش تو باشی
یکشنبه 20 اسفندماه سال 1396 14:14
حسنا چند وقت پیش در پی سه روز تب شدید کل دهانش تا حلق پر از آفت های ریز و دردناک شد. هیچی نمیتونست بخوره دکترش توصیه اکید نمود که روزی یک کیلو بستنی وانیلی بهش بدیم
-
داری به صفحات تاریخ میپیوندی عسیسم
شنبه 7 بهمنماه سال 1396 09:50
دخترا به همراه پدرجانشان اومدن دنبالم که بریم خونه حسنا از ماشین میپره بیرون و میاد تو دانشکده دنبال مامی. دانشجوها تازه از آزمایشگاه رفتند و دارم وسایلم رو جمع میکنم که میاد تو اتاقم و با تعجب میپرسه این چیه مامان؟ من: کامپیوتره دیگه عزیزم تا حالا ندیدی؟ حسنا: نه من: همون لپ تاپه حسنا: لپ تاپ نیسسسسسسسسسسست که. این...
-
هر چی میکشیم از دست این بشر اولیه است
دوشنبه 2 بهمنماه سال 1396 13:57
ثنا: مامان نوشتن رو کی اختراع کرد من: خب اولش هر کس سواد داشت تو مکتبخونه به کسایی که سواد نداشتن نوشتن یاد میداد بعد مدرسه اجباری شد و همه رفتند مدرسه ثنا: نه نه میخوام بدونم اولین بار نوشتن چجوری به وجود اومد من: آهان خب بشر اولیه همزمان با یادگرفتن حرف زدن و اینا کم کم نوشتن رو هم اختراع کرد واسه خودش ثنا: بشر...
-
امام علی(ع) دعوته؟!
شنبه 4 آذرماه سال 1396 14:09
در این که همشون مظلومند شکی نیست.. عین چهارده تاشون... گاهی یکیشون مظلومتر از بقیه تو یه برهه ای به نظرت میاد و درگیرش میشی، شاید از اوان نوجوانی شاید از اون شبی که شهادتش رو به پسربزرگوارش تسلیت گفتی قبل خواب و در عالم رویا ملتفتت کردند که با همه خطاکاریت حواسمون بهت هست و شنیدیم که تسلیت گفتی و صدالبته در مرام این...
-
ax آبان 96
دوشنبه 29 آبانماه سال 1396 11:07
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته..... کلا تریپ خانمیه بابا رفتش کربلا ان شاالله سفر بی بلا تا بابا برگرده یه سر رفتیم تهران پیش صالحه اینا و آرشا اینا که بچه ها کمتر دل تنگی کنند کلا این مدلی ژست میگیره
-
ax شهریور و مهر 96
دوشنبه 29 آبانماه سال 1396 10:58
آغاز ماه مهر....
-
ax مرداد 96
دوشنبه 29 آبانماه سال 1396 10:00
دخترها در شادترین لباس به نگاه یونسکو تولد بهترین بابای دنیا ثنا و گردانش در خانه بازی پاتوق شکموها
-
ax خرداد و تیر 96
دوشنبه 29 آبانماه سال 1396 09:43
جشن ولادت سوین خانم نوه عمو محمد عزیز مثلا تولد ثنائه دسر اختراع دخترها زیارت عشق هان؟ چی؟ جان؟ چرا کچل شدند؟ ورود به حریم خصوصییییییییییی؟! آخه اینهمه شباهت مگه داریم؟
-
ax اسفند95 تا اردیبهشت 96
شنبه 27 آبانماه سال 1396 13:45
نوشته بود آورد داد به من گفت چطوره؟ هیچی نداشتم که بگم نمایشگاه خلاقیت نمایی از کلاس درسشون اینا شمع بازی خواهرانه بدون شرح از حواشی سفر رفتن با دو دختر
-
ax دی و بهمن 95
شنبه 27 آبانماه سال 1396 13:32
باباجون در قرنطیته بعد از عمل. اون یکی باباجون هم در حال استراحت! در رختخوابی که هیچ وقت ازش بلند نشد/ خدایا روزهای بد رو ببر یه جایی که دیگه نتونند برگردند یک برف بازی زمستانه روزی با پدرها در مدرسه و روزهای دیگر مدرسه
-
ax آبان و آذر95
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1396 13:54
ساکت دارم تی وی میبینم! ساکت تر خوابیدم! ثنا و بابا قرار گذاشتن نقاشی هم رو بکشن کنترل تو دست باباست شلوارکشم سبزه ثنا هم که طبق معمول همیشه روی توپ یوگاش نشسته الکی مثلا تبش هیچ ربطی به سفر بابامهدی به پیاده روی اربعین نداره صعود از قله رختخوابای مامان جون آرشا خان نمایی از خانه دوم ثنا
-
ax مهر 95
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1396 13:37
آغاز ماه مهر.... و آغاز ماه محرم... طهورا خانم ازراست: علی بزرگه- ثنا-حسنا-علی کوچولو-محمحسین-طهورا
-
ax شهریور 95
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1396 13:21
کیک تولد دوسالگی حسنا عروسی عمومیثم تولد آقاافشین گل عسل بانو همسایه گل ما
-
ax تیر و مرداد 95
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1396 13:05
در انتظار تاب یک آب تنی حسابی با محمدپارسای شیطون جیگر خاله زیارت عشق
-
ax خرداد 95
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1396 12:49
-
آرزوهای بزرگ..؟ کوچک...؟
سهشنبه 11 مهرماه سال 1396 13:09
سه تایی مشغول سر رفتن حوصلمون بودیم! قرار شد هر کی آرزوهاشو بگه اول من گفتم: آرزو دارم الان سوار یه کشتی بودم که با سرعت تو دریا میرفت و یه کم هوای سرد به صورتم میخورد... یعنی قشنگ رفته بودم تو حسش که ثنا حسم رو خاک مالی کرد با گفتن: دلم میخواد الان بابا با سه تا کیک تولد بیاد تو و بگه ثنا اینا رو بخور همزمان حسنا...
-
آغاز ماه مهر...
یکشنبه 2 مهرماه سال 1396 10:13
نمیدونم از دوستان قدیم کسی اینجا رو میخونه یا نه فعلا برای دل خودمون و ثبت مینویسم . دومین روز شروع سال تحصیلی در حالی آغاز شد که ثنا یک عدد بربری داغ گرفت با پنیر صبح برد مدرسه که با دوستاش صبحانه بزنن! همون مدرسه مسیر میره مجددا. فقط مسیرش خیلی بهمون دور شد این دو روز رو که با تاخیر اومدم دانشگاه حسنا صبحها این هفته...
-
دندونی
دوشنبه 29 خردادماه سال 1396 09:45
اولین دندون ثنا افتاد داره بال درمیاره از خوشحالی
-
96 نوشت
دوشنبه 22 خردادماه سال 1396 14:41
اولین پست سال 96 .... آی 96 سالی که در لحظه تحویلش میدانستم که پدر لحظاتی، ساعاتی و یا شاید روزهایی اندک فقط مهمان ماست و نه روز بعد... به خانه ابدی رفت و حتی با اشکهای بی وقفه ثنا قصد برگشت نکرد با آنکه تصور میکردم حسنا متوجه ماجرا نیست اما به خوبی معنی رفتن و دیگر برنگشتن ر ا درک کرده
-
خانم معلم...
سهشنبه 16 آذرماه سال 1395 11:28
حسنا تو خیال خودش میره مدرسه. با خودش که حرف میزنه کلماتی از خانم معلم و درس و کتاب ازش میشنویم ثنا همچنان مدرسه رو دوست داره ولی گاهی اوقات میگه چه بدبختی گیر کردم همش باید درس بخونیم
-
هیس... نه ....دخترم فریاد
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1395 09:35
ثنا حدود دوسال و اندی بود که کم کم با واژه"بچه دزد" آشناش کردم، چون فکر میکردم یعنی مطمئن بودم که لازمه آشنا بشه . براش جا انداختم که این موجود از فضا نیومده و شکل بقیه آدمهاست و اتفاقا ممکنه مهربونتر از بقیه به نظر برسه. زیاد در موردش ازم میپرسید، هر جا که میرفتیم از پارک و گردش گرفته تا هر جای شلوغ و خلوت...
-
....
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1395 08:57
-
تابستانه
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1395 13:19
تو تعطیلات تابستونی پروژه سخت از پوشک گرفتن حسنا رو استارت زدم، نسبتا خوب داره همکاری میکنه یه کم زود شروع کردم ولی خب تا هوا گرمه انجام بشه بهتره دو بار گلهای قالی رو آبیاری کرده که وقتی ازش میپرسم کی این کار رو کرده میگه بابا! بعد هم به باباش نگاه میکنه میگه نگووووووو ثنا خانم هم از هفته بعد میره واسه آموزش شنا کلاس...