-
رو پای خودم ایستادم
چهارشنبه 24 فروردینماه سال 1390 09:21
یه مدت زیادی بود که یاد گرفته بودم چهار چنگولی راه میرفتم، وقتی میدیدم مامان و بابا و بقیه مثل من راه نمیرن و عمودی وایستادن روی پاهاشون خیلی دلم میگرفت به خاطر همین خواستم که مثل اونا راه برم. جونم براتون بگه کم کم شروع کردم به گرفتم وسایل خونه و سرپاوایستادن، گاهی وقتا هم بقیه کمکم میکردن و دستام رو از روی شونه هام...
-
یه دندون سفید دارم
شنبه 20 فروردینماه سال 1390 08:40
سلام از عنوان نوشته مشخصه که چی شده درسته؟ ب ب ب ب له ثنای مامان یه نیش کوچولو از دندون قدامی سمت راست فک پایینش دراومده و مامان و بابا رو حسابی ذوق زده کرده سر در اومدن دندون ثنا خیلی لاغر شده و حسابی اذیت شد ولی اکشالی نداره عوضش همه دندونا که دراومد میتونه راحت راحت غذاهایی خوشمزه ای رو که مامان براش درست میکنه رو...
-
سال نو و ده ماهه ناز مامان
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 09:26
سلام به بهار چهارده روز از شروع سال جدید گذشته و من تازه اومدم. خب دیگه مسافرت بودیم و دسترسی نداشتم. ثنا خانمی رو برای اولین بردیم لب دریا و موقع سال تحویل هم جای همتون خالی کنار دریا بودیم البته من و ثنا خواب بودیم. هوا هم تا دلتون بخواد سرد بود نمیشد دستی به آب زد. به هر حال ثنایی رو با پتو و کلی لباس میبردیم لب آب...
-
ثنا خانم شیطون بلا
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 10:52
نمی دونید ثنا چی شده. کاش امکان سرعت بالا داشتم فیلم هاش رو آپ میکردم وقتی داره تو آشپزخونه ظرفها رو از کابینت میریزه بیرون و بهم میزنه و چه سروصدایی که راه نمیندازه!!!!!!!!!! یه دقیقه آروم و قرار نداره. نیست تازه دو سه هفته است که چهارچنگولی میره خودش هم خیلی ذوق کرده. تا میرم یه دقیقه جلوی تلویزیون دراز بکشم میاد از...
-
نه ماهگی ثنا خانم
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 13:23
ثنا خانمی ما دیروز یعنی جمعه 6/12/89 نه ماهگیش کامل شد و قدم گذاشت تو دهمین ماه زندگی خودش. ثنا خانمی در بدو ورود به ده ماهگی یه کوچولو سرما خورده و گلوش خرخر میکنه دیشب با بابایی بردیمش پیش دکتر مهربون، خانم دکتر با یه چوب بستنی و یه چراغ کوچولو میخواست داخل دهان ثنا رو ببینه که خانم اونقدر دستای دکتر رو گرفته بود و...
-
بای بایییییییییییییییی
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 13:41
خبر خبر ثنای من بای بای کردن یاد گرفته، هر کی از در میاد تو (هر دری باشه) خانم به نشانه خوش آمد گویی دستش رو براش تکون میده، میگی نه نگاه کن راستی اونقدر هول بودم که یادم رفت عید پیامبر اعظم(ص) رو به همه تبریک بگم. شب عید بابایی ما رو به صرف شام دعوت کرد بیرون. ثنا خانم تمام مدت روی میز داخل کریر نشسته بود و مامان رو...
-
چارچنگووووووووووولییییییی
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 14:10
ثنایی حدود سه ماهه که داره دست و پا میزنه که چارچنگولی راه بره، تا حالا فقط میتونست عقب عقب بره ولی از دیروز یعنی 29 بهمن 89 خانم یاد گرفته یه کم به جلو حرکت میکنه و مارو یه کمکی خوشحال کرده. از این که بگذریم حموم رفتن خانم منو کشته، ایشون عاشق آب تشریف دارن و از اونجایی که من تو خونه خیلی کار دارم معمولا با بابایی...
-
ثنا جونم معذرت
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 08:22
یه روز گرم تو خرداد ماه خدا تو رو بهم داد با اومدن تو زندگیم یه جور دیگه شد مامانی الان تو هشت ماهته و من تازه دارم برات وبلاگ درست میکنم. از این بابت معذرت لااقل میتونم قول بدم که زود به زود خاطرات خشکلت رو آپ کنم دخترک ناز مامان اینم عکسهای چند ماه گذشته ثنا خانم این عکس اولین روز تولد خانم اینم عکس یکماهگی عکسهای...