-
بلبل مامان و بابا
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 09:36
این روزا ثنای ما تمام سعیش رو داره میکنه که حرف زدن رو کامل یاد بگیره. خوب به چیزایی که ما میگیم دقت میکنه و بعد تکرار میکنه. از یاد گرفتن اسم اشیا گذشته و داره ضمایر فعلی رو تمیرین میکنه باباجون ثنا(بابای بابا): ثنا بیا یه بوس بهم بده برات بستنی میخرم بابای ثنا: نه سرما خورده نباید بستی بخوره ثنا: شربت خوردم ثنا:...
-
روز کودک
شنبه 16 مهرماه سال 1390 13:49
امروز روز کودک هستش دختر گلم ولی من نمیدونم چیکار واسه خوشحال کردنت بکنم البته یه کم دیروز خوشحالت کردم چون رفتیم قم پیش علی کوچولو و حسابی با هم بازی کردید و خوش گذروندی در هر صورت روزت رو بهت تبریک میگم
-
شانزده ماهگی
چهارشنبه 6 مهرماه سال 1390 11:11
گل من شانزده ماهگیش تموم شد از کدوم یک از کاراش بگم؟ از شیطونتر شدنش؟ از اینکه خیلی پارک رو دوست داره و به هر بهونه ای ما رو میکشونه پارک واسه بازی و بعد با گریه میاریمش خونه؟ از اینکه دیگه مجبور نیستم واسش غذای اختصاصی درست کنم و هر چی ما میخوریم رو میخوره؟ از اینکه دخمل ترسوییه و با کوچکترین صدا میترسه میاد بغل من؟...
-
این یدونه رو باید تک و تنها جدا از هر خاطره دیگه بنویسم
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 08:26
چند روزیه که تا صدای اذان رو میشنوی سجده میکنی و بعد بلند میشی دو تا دستت رو تا اونجا که میتونی میبری بالا میدونم کارت کاملا اکتسابیه، اطرافیانت رو موقع نماز خوندن دیدی و احیاناً ذکر جلاله رو از زبونشون شنیدی و فهمیدی که این کلمات و سجده بهم ارتباط دارن ولی اعتراف میکنم با این کارت خیلی تحت تأثیر قرار میگیرم و تا چند...
-
چند تا خاطره
سهشنبه 22 شهریورماه سال 1390 09:13
۱- با بابائی میریم بیرون و یه جا میخواد ماشین رو پارک کنه، از من میخواد که سرم رو از شیشه یه کم بدم بیرون و به اصطلاح بهش فرمون بدم منم سرم به سمت عقبه و میگم برو برو برو برو که ثنا خانم هم با من هماهنگ میشه و میگه بلو بلو بلو 2- با ثنا میرم تو یه فروشگاه لوازم کودک که براش کفش بخرم وقتی دارم میام بیرون به خانم...
-
جون مامان اگه بذارم حساب کنی
سهشنبه 15 شهریورماه سال 1390 09:36
دیروز عصر از خواب که پاشدیم شال و کلاه کردیم و با هم رفتیم ددر یه کوچولو باد پاییزی به صورتت میخورد و تو خیلی خوشت میومد و میخندیدی دوست داشتی بیشتر مسیر رو راه بیای رفتیم تو یه فروشگاه لوازم صوتی کار داشتم، خیلی اونجا بزرگ بود و هی پشت وسایلا گم میشدی و بعد زحمت میکشیدی منو پیدا میکردی و غش غش میخندیدی قسمت باحال...
-
پانزده ماهگی
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 11:06
دختر نازنازی من دو روز پیش پانزده ماهگیش هم تموم شد و قدم گذشت تو شانزدهمین ماه زندگیش واقعا باورم نمیشه که داره اینقدر با سرعت بزرگ میشه، سال قبل این موقع داشتم عکسای سه ماهگیش رو میگرفتم خونه خاله مریم هیچ فکرش رو نمیکردم خاله با دیدن این بچه ناز من جوگیر بشه و یه داداشی برای صالحه بیاره یه پسمل ناز به نام محمد...
-
به سرعت باد
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 11:56
سال قبل جسمت لحظه به لحظه رشد میکرد دو هفته از بدنیا اومدنت گذشته بود که متوجه شدم دیگه پوشکات اندازه ات نیست و سایزش باید عوض شه. حدود دوماهگیت بود که کلا لباسات بایگانی شد و یه سری جدید رو برات باز کردم. و اوضاع به همین منوال میگذشت و عادت کرده بودم که هر لحظه از لحظه قبل سنگین تر بشی. اما امسال اوضاع برعکسه جسمت...
-
سالگرد ازدواج مامان و بابا
چهارشنبه 26 مردادماه سال 1390 11:18
دیروز 25 مرداد سالگرد ازدواج من و بابا مهدی بودش در واقع هشتمین سالگرد ازدواجمون. امروز هم تولد بابائی هستش. ما هر سال شب بیست و پنجم رو یه جشن کوچولو میگیریم دیشب جایی افطار دعوت بودیم و جشنمون افتاد واسه امشب اگه عکس مناسبی از توش در اومد میام آپلود میکنم. اینم دسته گلی که بابایی برای مامانم هدیه خریده- حتما میخواین...
-
ماه رحمت خدا
شنبه 22 مردادماه سال 1390 10:21
سلام به ماه نزول قرآن سلام به ماه رحمت الهی سلام به ماه رمضون دوست داشتنی پارسال که ثنا خانمی دو ماهه بود نتونستم روزه هام رو بگیرم اما امسال خدا کمکم کرده و تا حالا گرفتم یه کم سخته روزها خیلی بلنده و ثنا با وجود اینکه غذا میخوره ولی می می رو همچنان دوست داره اما همه اینا به اون لحظه معنوی غروبش میارزه خدایا شکرت که...
-
غذای کمکی
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 10:58
یه فایل داشتم حاوی غداهایی کمکی برای نی نی هایی که تازه شروع به غذا خوردن کردن حیفم اومد بقیه مامانا استفاده نکنن واسه همین لینکش رو گذاشتم غذای کمکی
-
ثنا به مشهد رفته مشهدی شده برگشته
یکشنبه 9 مردادماه سال 1390 09:27
ببببببببببله ثنای مامان رفت پابوس امام رضا علیه السلام. حدود یک هفته پیش دخمل خوبی بود و زیاد مامان رو اذیت نکرد به جز داخل قطار که نمیدونم چرا اینقدر میل به واگن پیمایی داشت و حسابی شیطون شده بود. مسافرت جمعی بود و علی کوچولو هم تو شیطنتای ثنایی سهیم بود. داخل صحنهای حرم کار من این بود که خانم بدوئه و من دنبالش برم...
-
خانم کلاغه
شنبه 18 تیرماه سال 1390 11:07
در کشوی آشپزخونه رو باز میکنم میبینم دو تا سی دی اونجاست میریم دستشویی بشورمت گیر میدی خمیردندون رو بدم دستت. شب میشه و خمیر دندون پیداش نیست. یه کم میگردم نهایتا تو کشوی کمدت پیداش میکنم از داخل کابینت آشپزخونه یه در پلاستیکی خیلی کوچیک مال یه بطری رو برمیداری و درمیری. منم دیگه یادم میره. عصر میخوام از خونه بیام...
-
لحظه های با تو بودن
یکشنبه 12 تیرماه سال 1390 11:08
مادر و دختر تو خونه تنهاییم. دست منو میگیری و با یه کم ناراحتی لیوان روی آبچکان رو بهم نشون میدی. میفهمم که تشنه ای. شیر آب رو باز میکنم و یه کم توش آب میریزم و میارم جلوی لبت. یه کم میخوری و بعد روت رو برمیگردونی منم لیوان رو میذارم روی میز و میخوام که بیایم بیرون. ولی تو باز هم لیوان رو به مامان نشون میدی تا لیوان...
-
سیزده ماهه شیطون و بانمک
دوشنبه 6 تیرماه سال 1390 12:03
سلام به دختر ناز خودم امروز سیزدهمین ماه از زندگی نازنینت تموم شد و قدم به ماه چهاردهم گذاشتی. دیگه دارم بزرگ شدنت رو احساس میکنم، اون دختر کوچولوی سابق نیستی که نمیتونستم خیلی باهاش ارتباط برقرار کنم، یه جورایی همدمم شدی با همین چند تا کلمه محدودی که میتونی ادا کنی. در طول روز به جز یکی دو ساعت بعد از ظهر دیگه...
-
یک دو سه
دوشنبه 30 خردادماه سال 1390 12:30
سلام دیروز داشتم تی وی میدیدم ثنا هم داشت بازی میکرد یه لحظه متوجه شدم سه تا کلمه رو با یه ریتم آشنا داره میگه خوب که دقت کردم دیدم داره میگه یکککککککک دوووووووووووو سهههههههههههههه نمیدونم از کی یاد گرفته مهم اینه که یاد گرفته این دو تا عکس رو هم یکی از مامانای نی نی سایت لطف کرده برای ثنایی روتوشیده خشگلن؟
-
روزت مبارک بابائی
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1390 10:12
من ثنای توام بابائی و اینو مامان داره از قلب من برای تو مینویسه ای بهترین بابای روی زمین، ای که هر روز صبح وقتی چشمام رو باز میکنم تنها کسی هستی که میبینمت و بهم سلام میکنی و نمیذاری دلتنگ مامان کارمندم بشم،ای که تمام مدتی که با مامان تو خونه تنها هستم چشمام به در هستش تا بیای و منو سفت بغل کنی و بعضی وقتا هم از اون...
-
دلتنگم
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 12:09
دیروز یه کم دعوات کردم مامانی منو ببخش، رفتی پیش بابات و طرف من نمیومدی ولی زیر زیرکی نگام میکردی، بعد از یه ربع که بهت خندیدم بدو بدو اومدی پیشم و سرت رو روی پام گذاشتی، خیلی دلم گرفت مامانی قول میدم امروز هم اگه هوا خوب بود ببرمت بیرون و از دلت در بیارم. عاشق کالسکه ات هستی و هر بار که میایم تو پارکینگ در انباری رو...
-
اولین جرقه های دعواهای مامان و دختری
شنبه 21 خردادماه سال 1390 08:35
حتما دلتون میخواد بدونید سر چی با مامانی دعوام میشه. خب معلومه دیگه وقتی که میخواد بهم غذا بده قاشق رو تو دستش میگیره و فکر میکنه که رئیسه و غذا رو میذاره تو دهنم. منم یه لحظه که دستش شل میشه زود قاشق رو ازش میگیرم و زود میبرمش تو ظرف . البته قبول دارم که یه خورده بلد نیستم و قاشق رو نهایتا سر و ته میکنم و...
-
بازم شیطونی
سهشنبه 17 خردادماه سال 1390 14:29
دو سه روز بود که یه کیف کوچولو حاوی مدارک بابائی گم شده بود و حسابی دمق بود. حتی دنبال المثنی رفته بود و داشت دیگه از پیدا شدنش ناامید میشد که دیروز یه دفعه چشمش به تخت جنابعالی افتاد و بعد تشک تختت رو ورداشت و ...... بله مدارک اونجا بود. بعد هم که بعد از ناهار شال و کلاه کرد که بره بیرون که ایندفعه دسته کلیدش رو پیدا...
-
الهی نامه ثنا خانم
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 11:06
ای خدا شکرت که ...........
-
شیرین زبون مامان
دوشنبه 9 خردادماه سال 1390 09:08
گفته بودم که ثنا از وقتی شش ماهش تموم شد یه چند تا کلمه ای رو ادا میکرد اما جسته و گریخته میگفت و صحبت کردن به حساب نمیومد. مثلا یادمه یه بار که اومدم پوشکش رو عوض کنم برگشت گفت جیش. وای من غش کردم از ذوق ولی بعد از اون هیچ وقت دیگه نگفت. یه بار هم همون حوالی هفت ماهگی بود که زینب کوچولو رو دید و گفت زززززززز علی رو...
-
اولین سالروز تولد ثنا
شنبه 7 خردادماه سال 1390 09:14
بببببببببببببببببله بالاخره رسید روز ششم خرداد و روز تولد دختر نازم. وای که چقدر پارسال این موقع روزای قشنگی رو پشت سر گذاشتیم. ثنا دو هفته زودتر بدنیا اومد و حسابی همه رو سورپرایز کرد. چه ناز بود اون اولین باری که دیدمش با اون چشای درشتش به طرف من نگاه میکرد، میدونستم چیزی نمیتونه ببینه ولی نگاهش خیلی باحال بود. مثل...
-
جوجو تو آسمون
چهارشنبه 4 خردادماه سال 1390 13:50
چند روزه که هوا خوبه و تقریبا هر روز ثنا رو بردم بیرون یه کار جالب انجام مید ه پرنده ها رو که تو آ سمون میبینه با انگشت نشون میده و میگه : جوجو جوجو آ خدا خدا چند وقته که ازش میپرسم ثنا گوشت کو گوشش رو با دست نشون میده میپرسم دماغت کو چون نمیتونه دماغ خودش رو بگیره دماغ منو با دست میگیره
-
چیکار کنم از دستت
شنبه 31 اردیبهشتماه سال 1390 09:36
مامانی من از دست تو چیکار کنم همیشه که خوب و خانم نیستی بعضی وقتا مامان و عاصی میکنی از کارات مثلا وقتی میخوام نماز بخونم. میای مهر رو از جلوم ورمیداری. خوشبختانه از جلوم تکون نمیخوری و وقتی میخوام برم سجده آروم از دستت میگرمش. بعد هم قبل از اینکه پس گردنیهات رو نوش جان کنم زود از سجده بلند میشم و با احترام مهر رو...
-
خواب های شیرین
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1390 11:23
دور روز پیش ثنایی رو با بابایی برده بودیم پارک. یه عالمه تاپ و سرسره و الاکلنگ بازی کرد، شبش تا صبح چند بار بلند بلند تو خواب خندید، وای قند تو دل مامان و بابا آب شد یه کار جدیدی هم که خانم یاد گرفته اینه که بره وسایل داخل کابینتا رو بیرون بریزه و بره داخلشون بشینه، در مورد کابینت های با ابعاد بالا مشکلی نیست ولی...
-
جمله های چمن در قیچی
سهشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1390 12:21
ثنای گلم چند وقته که با ما با جملات کاملی که هم فاعل داره هم فعل هم قید و.... صحبت میکنه فقط مشکل اینجاست که هیچ کدوم از کلمات جمله هاش قابل فهم نیست. البته خودش میفهمه که چی میگه ما نمیفهمیم... چند تا از این جملات اینا هستن akha aoooooooom dadadad eeeeeeeee ghe ghe ee ahhhhhhhhh babababa ddddd khi
-
یازده ماهگی گلم
شنبه 10 اردیبهشتماه سال 1390 08:26
سلام به دختر کوچولوی خودم چهار روز قبل یازده ماهگیت تموم شد عزیزم. دوباره یه کوچولو سرما خوردی و ما یه کمی از این بابت دمق شدیم. مامان به خاطر همین هفته گذشته فقط دو روز اومدم سرکار. کم کم داری چند قدم بدون کمک راه میری و اگه بتونی به ترس و مهمتر از اون هرهر خندیدنت غلبه کنی بیشتر هم راه میری. دندونات فعلا همون یه...
-
بدون شرح
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 09:29
-
تولد محمد نیکان و محمد پارسا
سهشنبه 30 فروردینماه سال 1390 09:13
آخر هفته گذشته رفتیم پیش محمد نیکان و محمد پارسا که هر دوشون توی یه روز یعنی14/1/90 بدنیا اومدن. دوقلو نیستند پسرخاله هستند. تو جشن محمدنیکان ثنا صفایی کرد که نگو اصلا طرف من نمی اومد از بس که بچه قد و نیم قد اونجا بود که باهاش بازی کنن. محمدنیکان کوچولو اینم محمدپارسا کوچولو دیشب هم ثنایی رو بردیم سرزمین بازی اصلا...