-
نفرت نامه
چهارشنبه 13 فروردینماه سال 1399 19:21
غروب 13 بدره و من تو این لحظات به یاد تو افتادم کاش حجم نفرتی که ازت داشتم رو میشد تو قالب کلمات آورد تو نمیدونی چقدر ازت بیزار بودم تو با اون ظاهر و رویه زیبا و دلفریبی که داشتی به همراه درون خشن و غیر قابل تحملت فکر میکنی وسط اون خشانتها یه وقتهائی لطیفه ای و لبخندی از خودت درمیکردی تاثیری در حس من نسبت به تو داشت؟...
-
اصلاحیه
جمعه 1 فروردینماه سال 1399 16:38
خورده فرموده بودید که کلیپ پست قبل بسی بی کیفیت است بفرمائید این هم کیفیت بالاتر از آن 100 گیگ نت حاتم بخشی شده جناب جهرمی 60 مگ را می توانید جهت دانلود اختصاص فرمائید کوچیک همه یاران نی نی سایتی و مامی سایتی قدیم هم هستیم بی اندازه نوروزتان نیز پیروز و سال پیش رویتان پر از برکت و سلامتی و دل خوش...
-
اسفند پارسال اسفند امسال
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1398 20:16
دارم به اسفند پارسال فکر میکنم و همه تفاوتهاش با اسفند بی رنگ امسال با قرنطینه اجباری. بین بدوبدوها و خونه تکونی و خرید و ... جشن عبادت نه سالگی ثنا رو گرفتیم. از یاران شنیده بودم که این جشن از جشن ازدواج بچه هم باید سنگین تر و پروپیمون تر برگزار شه. کشتم خودمو. هر روز بین همه کارها یه سر به لپ تاپ میزدم که روی...
-
إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ-82 یس
شنبه 17 اسفندماه سال 1398 23:21
18 روز قبل بود دقیقاً، از پس خستگی روزانه به این می اندیشیدم که چرا زندگی انقدر روی دور تند است، صبح طلوع نزده از خواب خیزیدن، تدارک صبحانه و ناهار همزمان، آماده کردن مجموعه خوراکیهای روزانه مدرسه دخترکان، رساندشان به مدرسه، حاضر شدن در محل کار... و آن روز دست بر قضا روزی بود که بلافاصله از محل کار باید به جای دیگری...
-
دلتون نخواد الهی
جمعه 18 بهمنماه سال 1398 15:16
سلام عزیز خونه مادر جون نمونه لنگه نداره هیچ وقت اون توی آشپز خونه می درخشه همیشه مثل ماه و ستاره مهربونه همیشه هیچ وقت خسته نمیشه شاعره معاصر: ثنابانو
-
عدو سبب خیر گردد اگر خدا خواهد
یکشنبه 29 دیماه سال 1398 11:44
حادثه تلخ زلزله کرمانشاه چند وقت ازش گذشته؟ خودمم دقیق یادم نیست. حدود دو سال پیش پائیز سرد و سوزان به همراه لرزش بی رحم زمین، و بعدش از دست رفتن یه تعداد زیادی از هموطنان و بی خانمانی یه عده دیگه مثل هر وقت دیگه ایرانیان مهربان و با گذشت شروع کردن به تکاپو و کمک رسانی ولی ایندفعه احساس میشد که اوضاع یه کم فرق کرده،...
-
شکر خدا عقیق سرخ تو را ساربان نبرد
جمعه 13 دیماه سال 1398 23:00
وقتی بعد از یک حمام جانانه در شامگاه یکی از غمبارترین جمعه های عالمم به رختخواب گرم خود پناه بردند از پشت فلش بیرحم دوربین به صورتهایشان نگاه کردم و با بغضی که از صبح چندین بار به هق هق باز شده و دوباره گره به گلویم زده بود با خودم زمزمه کردم:آرام بخوابید دخترکانم که نه علم روی زمین مانده و نه امیر بی علمدار و نه چشم...
-
دنیا بدون شهریوریها
جمعه 6 دیماه سال 1398 22:00
تا حالا به این فکر کردید که دنیا بدون شهریوریهای مهربان چطور میشد؟آخه مگه داریم؟ که خواهر بزرگتر بابت بازیگوشی و حرف گوش نکنی و حالا هر چیز دیگه توبیخ بشه بعد کوچیکه بیاد ور گوش مامانش آروم و کم صدا وساطت و پادرمیونی کنه که: مامان حالا ببخشش یه فرصت دیگه بهش بده...
-
ثبت نام مامان ثنا و حسنا در انتخابات مجلس شورای اسلامی
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1398 18:55
دلم میخواد برم ثبت نام کنم و نامزد انتخابات مجلس بشم ولی الان نه! یه زمانی که برای نماینده و خادم(؟!) ملت شدن حقوق مجزائی پرداخت نشه، منزل و خودرو و راننده خاص در نظر گرفته نشه، نیازی به ترک شهر محل زندگی و اقامت در پایتخت نباشه که یه وقت از شغل اصلیم( خانه داری) وانمونم بابتش اصلا در زمانه ای که عمل جراحیهای سخت و...
-
درد دارم که این موقع شب بیدارم. ورنه هر آدم عاقل سرشب میخوابد
جمعه 15 آذرماه سال 1398 01:24
اپیزود اول: "زیر آسمان شهر" رو یادتونه بهروز پیرپکاجکی اون یکی لقب معروفش رو ننوشتم که گناه کبیره دروغ با طنز و فانتزی عادی سازی نشه اصن همون که مهران غفوریان نقشش رو بازی میکرد.. خب؟ یادتونه وقتی از یه چیزی ناراحت بود هی غذا میخورد هی میخورد میگفت وقتی میخورم ناراحتیم کم میشه خب منم مامان ثنا و حسناشونم...
-
قصه پرغصه پرتکرار
یکشنبه 10 آذرماه سال 1398 23:00
اولینشون نیست که بعد از چند سال از فراغت تحصیل همچین پیامی برام میفرسته آخرینشون هم نخواهد بوداز مجموعه گلهایی که میپرورونیم تا برن و زینت مجلس دیگری بشندانشجوهایی که با پشتکار و متفاوت تر از دوستان کسل و بیحالشون همه روزها و ساعات کار روی پایان نامه ارشدشون رو با برنامه ریزی دقیق و با شوق کار می کردند، یه وقتایی حتی...
-
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست....
سهشنبه 5 آذرماه سال 1398 14:18
ثنا داره از اوضاع مدرسه و درس میگه و او(میزبان عزیز) گوش میده حرفهای ثنا که تموم میشه او خوشحال و شاکرطور میگه ان شاالله که دکتر بشی حرفش و جمله اش توی سرم پژواک میشه. ان شاالله. دکتر. آینده. به قول میشل اوباما شدن.. و به این فکر میکنم چرا تا حالا خودم در جایگاه مادری همچین چیزی براش نخواستم؟ اصلاً آیا تا بحال به این...
-
برای خاطر گرسنگان
شنبه 2 آذرماه سال 1398 22:05
سال آخر دانشجوییم بود فکر کنم یا لااقل یکی مونده به آخر، یک روز یک تجمع در دانشگاه برگزار شد در اعتراض به کیفیت پائین غذای سلف دانشجوئی بعد کم کم تعدادشون زیاد شد عمده شون هم از دانشجوهای سال اول و دوم بودند. از کلاس ما یادمه کسی نرفت توی تجمع اصولاً سن بالاترها حوصله این کارها رو ندارند، همیشه اعتراض(اغتشاش؟!) کار...
-
دیس ایز دلیشز
سهشنبه 21 آبانماه سال 1398 18:01
ساعت 6 تا 7 صبح اختصاص داره به آماده کردن خوراکی گرم برای جیگیلیها صبح ها من میبرمشون مدرسه. بعد از پایان مدرسه هم پدرجانشون میره دنبالشون که بیاردشون خونه. تا میان تو ماشین هم انگار پدرجان سراغ خوراکیهای خورده نشده رو میگیره که مسیر باقیمونده تا خونه رو مستفیذ شه شرطی شدند که یه مقدار رو تعمداً برای پدرجان نگه دارند...
-
بهش بگم دعوات کنه؟
جمعه 10 آبانماه سال 1398 16:34
یه وقتایی که از حسنا بابت انجام کاری یا رفتاری ناراحتم و به اصطلاح دارم دعواش میکنم ثنا میاد وسط معرکه رو میگیره و به تبع صدای نصیحت گر من صداش رو برای بچه بلند میکنه اینجور موقع ها خیلی از دستش ناراحت میشم بهش میگم تو حق نداری دعواش کنی حقه منه چون مادرم و میخوام تربیتش کنم ولی تو خودت هم بچه ام هستی و خواهرش نه مادر...
-
ax شهریور 98
یکشنبه 7 مهرماه سال 1398 22:26
از راست آقا عمار پسرعمه دخترا و آقا امیرعلی پسرعموی دخترا خویش اندازون تولدش می افتاد توی محرم واسه همین بیست روز جلوتر داییهای عزیز سورپرایزش کردن ثنا از یه کانال ایده فر کردن مو با اتو رو یاد گرفته بود حسنای بینوا شد مدلش نهایت کار خوب دراومد و دختری با موهای فر خشگل با این ابزار خفن تحویل گرفتیم و بوی ماه مهر دنیا...
-
ax تیر و مرداد 98
یکشنبه 7 مهرماه سال 1398 22:13
همینجوری مشغول روزمرگیهامون بودیم که شهید آوردند. دم در خونه. باورتون میشه؟ شهید محرمعلی چگینی از شهدای دفاع مقدس دلتون کباب دارم میرم عروسی ای جان من برقص آ وقتی طرف هم پسرعموت باشه هم پسرخاله و تو فاصله زمانی کمی متولد شده باشید احتمال اینکه دوقلو انگاشته بشید زیاده! الکی مثلا خوندن بلده بریون دستپخت بابامهدی رو...
-
ax فروردین، اردیبهشت و خرداد 98
یکشنبه 7 مهرماه سال 1398 21:28
هیس رفتیم تو فیلم داره با محمدحسین صحبت میکنه دلشم نمیاد دست از بازی بکشه زیارت حضرت عشق حسنا از چند روز قبل بیمار بود روز حرکت تو ایستگاه راه آهن حالش خیلی خیلی بد شد تا جاییکه رفتیم بلیطها رو کنسل کنیم و برگردیم وسط گریه و آه و ناله گفت نهههههههههه بریم مشهد. و رفتیم/ اینم از چشمای خمار بیمار بچه ام. خدا رو شکر از...
-
اونیکه از همه ارحم الراحمینتره
یکشنبه 3 شهریورماه سال 1398 23:17
ساعت یازده شب یکی از پرمشغله ترین روزها در آستانه جشن عروسی برادر یکی مونده به آخری در حالیکه که با زحمت چشمام باز مونده و بابای بچه ها هنوز به منزل نیومده ماشین برادر آخری رو گرفتم تا این دو عدد به قول دندانپزشکشون "یک کلام" رو ببرم شهربازی!! چرا چون صبحش ازم قول گرفته بودند چندمین دوره که خیابانهای اطراف...
-
عاشقتم
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1398 20:58
بهش میگم حسنا من عاشقتممممممممم یه نگاه معنادار جدی بهم میندازه و میگه: یعنی میخوای باهام عروسی کنی؟ نخند بشین تو این شب و روزای عزیز دعا کن خدا یه عقلی بهم بده سریال دیدنای اینا رو کنترل کنم پانوشت: 13 روز از ماه مبارک عزیز دوست داشتنی تودل برو گذشته به قول مادر عزیزم درد و بلای این ماه بخوره تو سر ماههای دیگه. ثنا...
-
ax اسفند 97
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1398 12:15
22 بهمن آماده جهت اعزام به راهپیمایی(جامانده از عکسهای بهمن) سلفی بگیران بی مزه جامعه همه رو یکجا زد و گفت الا و بلا همین ریختی میخوام بیام بیرون. فکر کنید ما مخالفت کرده باشیم خونه زندگی عزیز دلم ماست دوست داره خب جشن عبادت ثنا خانوم تو خونه. 17 اسفند گرفتیمش با دو هفته تاخیر هفته قبلشم تو مدرسشون براشون گرفتند
-
ax بهمن 97
چهارشنبه 28 فروردینماه سال 1398 12:04
خب دلش میخواد دو تا سارافون رو روی هم بپوشه / سلیقه است دیگه
-
ای تموم هست و نیست من فدای تو .....
جمعه 24 اسفندماه سال 1397 23:00
چهارشنبه ثنااینا تو مدرسشون مراسمی داشتند. میگفت زیارت عاشورا هم خوندیم. اولین باره که میخوندش مطمئنم. تا حالا نخونده ازش پرسیدم کل دعا رو خوندی؟ کامل کامل؟ بیحوصله جواب داد آره نمیدونست دلیل این سوالام چی بود همش با خودم فکر میکنم یعنی اون لحظه که رسید به " بِأبی اَنتَ و اُمّی " من کجا بودم و چیکار میکردم؟...
-
ax آذر و دی 97
دوشنبه 29 بهمنماه سال 1397 13:42
تماشای برف از پشت شیشه تی وی خواهرانه شیطون بلاها در جشن نامزدی عمو مرتضی. فقط اون فسقلی روی مبل رو داشته باشید
-
ax مهر و آبان 97
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1397 23:48
بدون شرح آقا امیرعلی پسر عموی خشگل دخترای من حاج خانم اینا یک روز برفی مدرسه تعطیل در محل کار مامان بگردید این عکسا رو تو آرشیو خاطرات ثنا تو همین وبلاگ میابید دندون کرم خورده های من
-
ax مرداد و شهریور 97
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1397 22:39
چادر نماز و زیر لب خدا خداتو دوست دارم.... قلقلیهای من در حال کوفته قلقلی کردن نیاید تو صندوق پستی هی آه و ناله سر ندید که تناردیه ای و بچه کوزت شده و فلان ایشون داشتن کف آشپزخونه رو با دستمال نمناک میسابید و وقتی ازش دلیلشو پرسیدم گفت میخوام زمین خیس بشه و دایی امین بیاد با کله بخوره زمین/ یه همچین جونورایی ما تحویل...
-
یک پیشنهاد به حضرت لسان الغیب
سهشنبه 23 بهمنماه سال 1397 08:35
عمیقاً محو شده در کتاب و با خودش زمزمه میکنه محتویاتش رو. بعد چند دقیقه سرش رو بلند میکنه و میگه: مامان حافظ میتونه از این کلمات تو شعراش استفاده کنه ها ببین همشون آخراش شبیه همند. لَکَ صَدْرَکَ عَنْکَ وِزْرَکَ أَنْقَضَ ظَهْرَکَ و... میگم: مامان جون کم و بیش استفاده کرده شما خیالت راحت
-
اختلافات شخصیتات
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1397 08:41
قبلا هم گفته بودم که از مقایسه خواهرها با هم یا اصلا از مقایسه آدم ها با هم حس خوبی ندارم ولی خب یه موقعهایی یه چیزایی دیگه زیادی جلوی چشم و ذهن آدم رژه میره مثلا اختلاف نظر در حوزه خطیر بزرگ شدن یا نشدن! جونم براتون بگه که دختر بزرگ ما یعنی ثنابانو علاقه شدیدی داره که مثلاً یه ماکروویو خاصی اختراع بشه یا یه چیزی تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 آذرماه سال 1397 08:52
-
سلام بر ابراهیم
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1397 09:38
حفظ قرآن آرزوییه که خیلیها دارند برای خودشون و فرزندانشون همیشه دلم میخواست و میخواد که از حوالی اون سنی که ثنا یه کوچولو بتونه روی زبان عربی مسلط شه و محتوای اون چه که حفظ میکنه رو کلمه به کلمه بفهمه و تامل کنه بفرستمش برای حفظ کامل کتاب وحی که در سینه اش بنشینه و با گوشت و خونش آمیخته بشه اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ...